کلک من شعله برجسته این نه لگن است
شمع من باعث دلگرمی هفت انجمن است
تا خراشیده نگردد، نشود صاحب نام
دل رنگین سخنان همچو عقیق یمن است
به که مقراض به سررشته امید زنم
زخم را بخیه درین ملک ز تار کفن است
زرپرستان بپرستند چو خورشید بلند
کرم شب تابی اگر در دل زرین لگن است
به سر آمد شب غربت، غم دل کرد سفر
بعد ازین فصل شکر خنده صبح وطن است
نارسا گر نبود مستمع صاحب هوش
کوتهی زینت شایسته زلف سخن است
سخن است این که شود تشنه لبی کم ز عقیق
لب او می مکم و آتشم اندر دهن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و آرزوهای نویسنده میپردازد. شاعر از "شعله" و "شمع" به عنوان نمادهای دلگرمی و روشنایی زندگی یاد میکند و به زیباییهای کلام و امید اشاره میکند. او همچنین به زخمها و دردهای گذشته میپردازد و با اشاره به رنگین بودن دل و سخنانش، از عزیزان و وطن یاد میکند. در نهایت، او به کلامش اشاره میکند که میتواند زندهدلان را جلب کند و خود را در آتش عشق میبیند. به طور کلی، شعر در مورد امید، عشق و زیباییهای زندگی است.
هوش مصنوعی: قلم من مانند شعلهای درخشان است، این چیزی کمارزش نیست. شمع من باعث روشنی و امید برای هفت گروه مختلف است.
هوش مصنوعی: برای اینکه دل شاداب و خوشرنگی داشته باشی، باید گاهی درد و سختی را تجربه کنی؛ همانند عقیق یمن که ابتدا خراشیده میشود تا زیبایی خود را نمایان کند.
هوش مصنوعی: بهتر است که از ابزارهای قاطع و کارآمد استفاده کنم تا زخم امید را ترمیم کنم؛ زیرا این سرزمین پر از تاریکی و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: افراد ثروتمند مانند خورشید درخشان را میپرستند و اگر دلشان از طلا پر باشد، مانند نور شب زیبا در آنجا میدرخشد.
هوش مصنوعی: شبهای غمانگیز و دوری به پایان رسیده و دل از غم رها شده است. حالا بعد از این، زمان شیرینی و شادابی صبح وطن فرارسیده است.
هوش مصنوعی: اگر شنوندهی باهوش و فهمیدهای وجود نداشته باشد، کلام ناتمام و بیمحتوا خواهد بود. زیبایی و جذابیت سخن به دقت و درک شنونده بستگی دارد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی با لبانی زیبا و همچون عقیق، دلبری میکند. من به واسطهی عشق و علاقهام به او، هر لحظه تشنهام و این عشق همچون آتش در درونم شعلهور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد صبح است که مشاطه جعد چمن است
یا دم عیسی پیوند نسیم سمن است
نکهت نافه مشگ است نه نافه است نه مشگ
اثر آه جگر سوخته ای همچو من است
نفس سرد گرم رو از بهر چراست؟
[...]
یارب این بوی خوش سنبل و گل با سمن است
یا نسیمی ز سر چار سوی یاسمن است
یا بخور کله تافته شمشاد است
با بخار رخ افروخته نسترن است
مگر این موسم خندیدن باغ ارم است
[...]
دوش آمد بَرِ من آنکه شب افروز منست
آمدن باری اگر در دو جهان آمدنست
آنکه سرسبزی خاکست و گهربخش فلک
چاشنی بخش وطنهاست اگر بیوطنست
در کف عقل نهد شمع که بِستان و بیا
[...]
یا رب این نکهت جانپرور مشک ختن است
یا دم غالیه زلف دلارام من است
نفس روح فزا میدمد از طرف چمن
یا صبا لخلخه جنبان گل و یاسمن است
این چه باد است که برخاست بفراشی باغ
[...]
تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است
سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است
از دل مشک و سمن گرد برآورد، زرشک
گرد مشک تو که برگرد گل و نسترن است
زره جعد تو را حلقه مشکین گره است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.