ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
خمار صبح ندارد می شبانه ما
ترا که ذوق سخن نیست فکر ساغر کن
که گشت چاک گریبان شرابخانه ما
فسانه دگران خواب در بغل دارد
به چشم خواب نمک می زند فسانه ما
عرق فشانی ابر بهار رنگین است
کنون که خال لب کشت گشت دانه ما
به ناز کی چه میانش، چه جسم لاغر من
دویی کناره گرفته است از میانه ما
زمین ز برگ خزان دیده خرقه پوش شود
اگر بهار کند رنگ عاشقانه ما
کجاست دام فنا تا گلوی ما گیرد؟
قفس خلال شد از فکر آب و دانه ما
کسی نماند که بر آه ما نسوخت دلش
سری کشید به هر روزنی زبانه ما
خمار عشقت اگر دردسر دهد صائب
سری بکش به غزل های عاشقانه ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل از عیش جاودانی و لذت زندگی صحبت میکند، که هرگز از بین نمیرود. شاعر به عشق، شراب و زیباییهای زندگی اشاره میکند و میگوید که دیگران خوابهای فانی دارند، ولی او به فسانه خودش میبالد. او از بهار و زیباییهایش سخن میگوید و میخواهد که عشق و شوق در زندگیاش جاری باشد. اما در عین حال، به عدم توجه دیگران به احساساتش و عذابهای ناشی از عشق اشاره میکند. در انتها، شاعر از مخاطب میخواهد با غزلهای عاشقانهاش همدردی کند و به درد عشقش توجه کند.
هوش مصنوعی: لذت همیشگی ما هیچگاه از هم جدا نمیشود و شب ما همیشه زهرایی نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر تو از ذوق و طعم سخن بیخبر هستی، بهتر است فقط به نوشیدن بپردازی، چرا که در این شرابخانه، ما به خاطر عشق و شوق، مفهوم و زیبایی را به هم ریختهایم.
هوش مصنوعی: دیگران در خوابهای خود داستانهایی دارند، اما داستان ما در چشمان خوابآلود ما نمک میزند و به ما طعنه میزند.
هوش مصنوعی: باران بهاری به مانند عرقی از ابرها میبارد و اکنون که لبهای زمین با دانههای زراعی آغشته شده است، جلوهای زیبا و رنگین پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم به چه دلیل، اما به خاطر ناز و دلبرانهگی کسی، جسم لاغر من از ما فاصله گرفته و جدا شده است.
هوش مصنوعی: اگر بهار با رنگ و بوی عاشقانهاش بیاید، زمین که حالا پوشیده از برگهای پاییزی است، تغییر خواهد کرد و زیبایی جدیدی به خود خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: کجا میتوانیم دام فنای خود را پیدا کنیم تا به گردن ما بیفتد؟ حالا که قفس ما از اندیشه آب و دانهای که میخواهیم پر شده است.
هوش مصنوعی: هیچکس باقی نمانده است که دلش برای ناراحتی ما به درد آمده باشد؛ او فقط به باری به نشانهٔ ما نگاهی انداخته و از کنار ما گذشته است.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو برایم مشکلاتی ایجاد کند، صائب، سرت را پایین بینداز و به شعرهای عاشقانه ما گوش کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کمان طالع ما تیر برنمی تابد
مگر ز غیب خورد تیر بر نشانه ما
درین قفس، من و طغرا و بلبلیم اسیر
که مانده در عدم آباد، آب و دانه ما
قابل سبز شدن نیست، میفشان برخاک
[...]
ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما
که پی نبرده صبا هم به آشیانه ما
نهاده بر لب ما عشق مهر خاموشی
که گوش کس نکند نوبر ترانه ما
بهار رفت و نچیدیم جز گل حسرت
[...]
دمی که یار گذارد قدم بخانهٔ ما
سزد که کعبه شود سنگ آستانهٔ ما
سزد که دعوی همسایگی به مور کنیم
که صحن خانهٔ خلق است بام خانهٔ ما
درین بهار که با سبزه دام همرنگ است
[...]
فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما
دکان سرمه فروش است آستانه ما
دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست
به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما
بر آسمان نبود کهکشان که می بینی
[...]
به کربلا ز ستم سوختند خانه ما
بباد داد فلک خاک آشیانه ما
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.