گنجور

 
صائب تبریزی

اگر می‌داشتم بال و پری پرواز می‌کردم

درین بستان‌سرا دیوان محشر باز می‌کردم

اگر می‌بود دامان شب زلفش به دست من

حدیث درد بی‌انجام خود آغاز می‌کردم

نسیم صبح از نامحرمان بود این گلستان را

در ایامی که من بند قبایش باز می‌کردم

سپند شوخ‌چشم از دور دستی داشت بر آتش

در آن محفل که من قانون صحبت ساز می‌کردم

حیا در پرده بیگانگی می‌خورد خون خود

که آهوی ترا من شیرگیر ناز می‌کردم

نسیم بی‌ادب زنجیر می‌خایید در عهدی

که من در زلف او چون شانه دست‌انداز می‌کردم

نمی‌زد آب اگر بر آتش من سردی عالم

چه دل‌ها را کباب از شعله آواز می‌کردم

اگر روی دلی از پرتو خورشید می‌دیدم

سبک چون رنگ ازین بستان‌سرا پرواز می‌کردم

اگر می‌بود درد عشق صائب کارفرمایم

جهان را گلشن از کلک سخن‌پرداز می‌کردم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

اگر بی‌پرده در گلزار افغان ساز می‌کردم

زر گل را سپند شعله آواز می‌کردم

نکردم رو تُرُشْ از سرزنش در عاشقی هرگز

زبان چون شمع دایم در دهان گاز می‌کردم

کنون از سایه خود می‌کنم وحشت خوش آن جرأت

[...]

بیدل دهلوی

تو می‌رفتی و من ساز قیامت باز می‌کردم

شکست رنگ تا پر می‌فشاند آواز می‌کردم

اگر ناموس الفت‌ها نمی‌شد مانع جرأت

چو شوخی آشیان در دیدهٔ غماز می‌کردم

حیا رعنایی طاووس از وضعم نمی‌خواهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

به مضراب دگر قانون عشقت ساز می‌کردم

نوای پرده «عشاقت » از «شهناز» می‌کردم!

چو مرغ بی پر و بالم من از افتادگی لیکن

به سویت بی‌توقف چون نگه پرواز می‌کردم!

به محض لطف سوی کلبه من می‌خرامیدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه