گنجور

 
صائب تبریزی

ای ز رویت هر نگاهی را گلستان دگر

در دل هر ذره ای خورشید تابان دگر

وای بر من کز غرور حسن هر چین می شود

گوشه ابروی او را طاق نسیان دگر

بیقراری هرکه را پیچد بهم چون گردباد

می کند هر لحظه جولان در بیابان دگر

لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل

نقل کردن باشد از زندان به زندان دگر

صبر بر زخم زبانها کن که هر زخم زبان

کعبه دل را بود خار مغیلان دگر

از جگر خوردن نمی دارند سیری، گر شود

اشک ریزان ترا هرقطره دندان دگر

عالمی چون سیر چشمی نیست در ملک وجود

هست هر موری درین وادی سلیمان دگر

از سر خوان فلک برخیز کاین باریک بین

می شمارد لب گزیدن را لب نان دگر

نیست در بیداری من صرفه ای، صائب که هست

نسخه تعبیر من خواب پریشان دگر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای زپشت ارسلان خان ارسلان خان دگر

ملکداری را نزیبد جز تو سلطان دگر

سایه یزدان توئی شاهی ترا زیبد بحق

سایه دیگر نشاید همچو یزدان دگر

خسرو غازی محمدبن سلیمان آنکه بود

[...]

صائب تبریزی

حسن دارد در سواری شوکت و شان دگر

جلوه را در خانه زین هست میدان دگر

روی شرم آلود او را دیده بان در کارنیست

می کند هر قطره خوی کارنگهبان دگر

من که با اسلام کار خویش یکرو کرده ام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قدسی مشهدی

سینه تنگ و من هلاک زخم پنهان دگر

خون شو ای دل تا گشاید جای پیکان دگر

پر تامل می‌کند ساقی چو آمد دور ما

دور ما را ترسم اندازد به دوران دگر

آتش ما یادگارست از گلستان خلیل

[...]

اسیر شهرستانی

دیده ام از گرد گلگون تو جولان دگر

در نظر کی آیدم سیر گلستان دگر

بت پرستی را هنوز امروز با من کارهاست

از خطش دیدم سواد کافرستان دگر

خوانده ام مضمون حرفش را حیات تازه ای است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه