گنجور

 
صائب تبریزی

ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد

زمین سوخته روشن به یک شرر گردد

چنان که می شود آتش بلند از دامن

ز نامه شوق ملاقات بیشتر گردد

بود حلاوت عشاق در گرفتاری

ز بند، حوصله نی پر از شکر گردد

شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام

ز طوق فاختگان سرو دیده ور گردد

خط مسلمی آفت است گمنامی

سیاه روز عقیقی که نامور گردد

ز دست دامن آوارگی مده زنهار

که تنگ دامن صحرا ز راهبر گردد

غریب نیست شود مشک، اشک خونینش

ز دور خط تو هر دیده ای که برگردد

به زیر پای کسی کز سر جهان خیزد

فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

حضور صافدلان زنگ می برد از دل

که آب، سبز محال است در گهر گردد

عرق به دامنم از چهره پاک خواهد کرد

ز اشتیاقم اگر یار باخبر گردد

مکن به ریختن خون ز چشم تر امساک

که خون مرده دلان خرج نیشتر گردد

دلم ز چین جبینش چو بید می لرزد

سفینه مضطرب از موجه خطر گردد

شود گشادگیش قفل بستگی صائب

ز هر دری که گدا ناامید برگردد

 
 
 
حکیم نزاری

چه می کنم ز دلی کو ز یار برگردد

روا بود که چنان دل ز دیده در گردد

مرا نباشد از آن دل که گر به جان آید

ز جورِ دوست بنالد ز عهد برگردد

دلم ز پایِ تو ای دوست بر نتابد سر

[...]

امیرخسرو دهلوی

سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد

دلم نماند که تیر ترا سپر گردد

بزن تو تیر که من آن سپر نمی خواهم

که دیده را ز رخت مانع نظر گردد

چو بر زمین گذری هیچ جانور نزید

[...]

ابن یمین

کریم زاده چو مفلس شود در او پیوند

که شاخ گل چو تهی گشت بارور گردد

لئیم زاده چو منعم شود ازو بگریز

که مستراح چو پر گشت گنده تر گردد

صائب تبریزی

دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد

به قدر آبله هر پای دیده ور گردد

ترا ز گرمروان آن زمان حساب کنند

که نقش پای تو گنجینه گهر گردد

ز شرم حسن محابا نمی کند عاشق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

خوش آنکه دوستی از دوست باخبر گردد

هما به گرد سر مرغ نامه بر گردد

اگر نمی طلبد در حریم دیده ترا

سرشک بهر چه در چشمم این قدر گردد

تو چون خرام کنی، گر کسی دگر نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه