گنجور

 
صائب تبریزی

بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است

بی تماشای تو مژگان دست بر هم سوده ای است

عاشقان را بی خرام قامت موزون تو

سرو در مد نظر، شمشیر زهرآلوده ای است

ماه کز نظاره اش چشم جهانی روشن است

پیش خورشید جمالت قلب روی اندوده ای است

همت پیران جوانان را به مقصد رهنماست

بی کمان، تیر سبکرو پای خواب آلوده ای است

نیست غیر از دیده قربانیان، بی چشم زخم

در همه روی زمین صائب اگر آسوده ای است

 
 
 
صائب تبریزی

با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است

برق با جولان شوخش پای خواب آلوده ای است

می کشد در خاک و خون نظارگی را دیدنش

سبز تلخ من عجب شمشیر زهرآلوده ای است

گردش پرگارش از مرکز بود آسوده تر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه