ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام
همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
هر سر مویم چو سوزن رخنهای دارد ز غم
مشرق آه است چون مجمر سراسر سینهام
گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری
ناخن شیر از جگرها میدماند کینهام
لالهزاری در جگر دارم ز زخم مشکسود
میچکد چون نافه خون از خرقه پشمینهام
حرف مهر از دشمن خونخوار باور میکنم
داغ دارد صبح را در سادهلوحی سینهام
سینهام از پرتو داغ است روشن اینچنین
از فروغ این گهر فانوس شد گنجینهام
بس که دارم بر جگر سوراخها از نیش خلق
سُفته میآید برون گوهر ز بحر سینهام
تا گذشتم همچو صائب از می لعلی قبا
چون ردای زاهدان در مجلس می پینهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس عمیق غم و درد درون خود اشاره دارد. او با استفاده از تصاویری زیبا بیان میکند که چگونه غم در سینهاش ریشه دوانده و بر زندگیاش سایه انداخته است. ساغر (گروه شراب) را نمادی از تلاش برای شستشوی غم و درد از دلش میداند. در عین حال، او به ضعف خود در برابر این احساسات اعتراف میکند و میگوید که اگرچه زخمهای بسیاری دارد، ولی این زخمها به نوعی باعث درخشش و نمایان شدن گوهر وجودش میشوند. در انتها، شاعر به کسانی که او را آزار دادهاند، اشاره میکند و میگوید که با وجود همه دردها و رنجها، همچنان در جستجوی آرامش و زیبایی است.
هوش مصنوعی: جام میای به من بده تا غمهایم را از دل پاک کند، مانند اینکه زنگار از آینه با جوهر ریشه پاک میشود.
هوش مصنوعی: هر یک از موهایم مانند سوزنی است که از درد و اندوه رنج میبرد. صدای آه من مانند آتش در آتشدان، تمام صدای قلبم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: اگرچه من در نبرد، ناتوانتر از یک مورچه هستم، اما رنجش و کینهام مانند ناخن شیر از دلها میگسلد.
هوش مصنوعی: در دل من باغی از لالههای سرخ وجود دارد و از زخمهایی که به من وارد شده، چون مشک، خون میچکد. این درد و رنج مانند مایع سرخی است که از پوششی پشمی بیرون میزند.
هوش مصنوعی: من به گفتههای دشمنی که در دلش کینه و خشونت وجود دارد، اعتماد میکنم. از سر سادگیام احساس میکنم که صبح هنوز زود است و در سینهام داغی حس میشود.
هوش مصنوعی: سینهام به خاطر گرما و نور این گوهر درخشان روشن شده است و به این ترتیب، دلم همچون یک چراغ روشن و گنجینه ارزشمند تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: به قدری از زخم زبان و آزار مردم درد دارم که از اعماق وجودم، همانند جواهری از دریا، احساسات و درونم به بیرون جاری میشود.
هوش مصنوعی: وقتی از شراب خوش رنگی میگذرم، احساس میکنم که مانند زاهدان در مجلس، جام می را به دور از خودم میپوشانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام
جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
سبزه من میکند نشو و نما در زیر سنگ
نیست کوه غم گران بر خاطر بیکینهام
نیستم محتاج کسوت چون فقیران دگر
[...]
شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام
رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام
از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران
عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام
بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست
[...]
لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
[...]
سر خط نازیست امشب زخمهای سینهام
جوهر تیغ که گل کردهست از آیینهام
شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگینیست گرد خرقهٔ پشمینهام
چون گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.