گنجور

 
صائب تبریزی

ساغر می کی بشوید گرد غم از سینه‌ام

همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینه‌ام

هر سر مویم چو سوزن رخنه‌ای دارد ز غم

مشرق آه است چون مجمر سراسر سینه‌ام

گرچه خود عاجزترم از مور در جنگاوری

ناخن شیر از جگرها می‌دماند کینه‌ام

لاله‌زاری در جگر دارم ز زخم مشک‌سود

می‌چکد چون نافه خون از خرقه پشمینه‌ام

حرف مهر از دشمن خونخوار باور می‌کنم

داغ دارد صبح را در ساده‌لوحی سینه‌ام

سینه‌ام از پرتو داغ است روشن اینچنین

از فروغ این گهر فانوس شد گنجینه‌ام

بس که دارم بر جگر سوراخ‌ها از نیش خلق

سُفته می‌آید برون گوهر ز بحر سینه‌ام

تا گذشتم همچو صائب از می لعلی قبا

چون ردای زاهدان در مجلس می پینه‌ام

 
 
 
صائب تبریزی

نیست از گردون غباری بر دل بی‌کینه‌ام

جلوه طوطی کند زنگار در آیینه‌ام

سبزه من می‌کند نشو و نما در زیر سنگ

نیست کوه غم گران بر خاطر بی‌کینه‌ام

نیستم محتاج کسوت چون فقیران دگر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

شمعم و پروانه ام با شد دل بی کینه ام

رخنه دیوار فانوس است چاک سینه ام

از سبکروحان به خاطرها نمی آید گران

عکس را از خود نمی سازد جدا آئینه ام

بر گنه کاران نوید مغفرت آب بقاست

[...]

جویای تبریزی

لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام

عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام

پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است

پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام

خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم

[...]

بیدل دهلوی

سر خط نازیست امشب زخمهای سینه‌ام

جوهر تیغ که گل کرده‌ست از آیینه‌ام

شعله‌ گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک

حصن سنگینیست ‌گرد خرقهٔ پشمینه‌ام

چون‌ گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه