در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت
بر سر مجنون اگر کردند مرغان آشیان
مرغ نتواند ز سوز دل مرا بر سر گذشت
از در دل می توان کام دو عالم یافتن
در به در افتاد هر کس بی خبر زین در گذشت
گوهر سیراب در گنجینه اقبال نیست
با دهان خشک ازین غمخانه اسکندر گذشت
خشک مغزی لازم زندان گردون است و بس
می شود ریحان تر، دودی کز این مجمر گذشت
کم نگردد برگ عیش از خانه اش در برگریز
هر که ایام بهارش زیر بال و پر گذشت
گفتم از حال دل پر خون کنم حرفی رقم
تا قلم برداشتم یک نیزه خون از سر گذشت
گر نباشد از علایق بال همت زیر سنگ
می توان چون موج ازین دریای بی لنگر گذشت
از تکلف نفس قانع تلخکامی می کشد
شکرستان شد زمین تا مور از شکر گذشت
ترک افسر با وجود فقر چندان کار نیست
از حباب آسان توان در بحر پر گوهر گذشت
خوشه دادن در عوض خرمن گرفتن سهل نیست
وقع شمعی خوش که پیش آفتاب از سر گذشت
آرزو چون سوخت در دل حرص را عاجز کند
مور هیهات است بتواند ز خاکستر گذشت
در خرابات جهان چون آفتاب بی زوال
روزگار خوشدلی ما را به یک ساغر گذشت
بستگی بعد از گشایش نیست بر خاطر گران
از خدا خواهد گره، چون رشته از گوهر گذشت
نیست صائب هیچ گردی بر دل روشن مرا
گرچه عمر اخگر من زیر خاکستر گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق و عشق خود را به تصویر میکشد. هر بار که به یاد یار و زیباییاش میافتد، دلش آتش میگیرد و اشکهایش به مانند دریا جاری میشود. او اشاره میکند که در دلش میتواند شادی و غم را با هم تجربه کند و هر کس با نا آگاهی از این احساسات میگذرد. همچنین، شاعر به سختیهای زندگی و چگونگی عبور از آنها میپردازد و میگوید که گاهی اوقات اشتیاق و آرزوهای بزرگ ممکن است انسانی را به خاک سیاه بکشاند. در نهایت، او تأکید میکند که حتی در سختترین شرایط، عشق و خوشدلی میتواند زندگی را به زیبایی بگذراند، و هرگز فراموش نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هر بار که آن دختر زیبا با زلفهایش بر من میگذرد، گویی از ژرفای چشمانم، موجی پر از عطر و خوشبویی گذر میکند.
هوش مصنوعی: اگر بر سر مجنون پرندگان آشیانه بسازند، مرغی نخواهد توانست از سوز دل من بر فراز آن پرواز کند.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به بهترین داراییها و نعمتهای جهان، باید از دل و درون خود الهام بگیریم. اما کسانی که بدون آگاهی از این حقیقت از این در میگذرند، به نتیجهای نخواهند رسید.
هوش مصنوعی: جواهر واقعی در گنجینه موفقیت وجود ندارد، و او با دلی پر از غم و دهانی خشک از دربار اسکندر عبور کرد.
هوش مصنوعی: افرادی که دارای تفکر خشک و محدود هستند، تنها به زندان غم و مشکلات دنیا دچار میشوند و بس. اما کسی که از تجربهها و دردها عبور کند، همچون گل ریحان نرم و معطر میشود، مثل دودی که از آتش برخاسته و به آرامی پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: کسی که روزهای جوانی و شادابی خود را در کنار حمایت و محبت دیگران سپری کرده است، هرگز از لذتهای زندگیاش کاسته نخواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که خواستم درباره قلب پر درد خودم صحبت کنم و احساسم را بنویسم، به محض اینکه قلم را به دست گرفتم، گویی خون از سرم جاری شد و این حال و روز من را نشان داد.
هوش مصنوعی: اگر عشق و علاقهای وجود نداشته باشد، انسان میتواند حتی در شرایط سخت و مشکلساز، با اراده و هدفی محکم، از موانع و چالشها عبور کند و به موفقیت برسد.
هوش مصنوعی: به خاطر فشاری که بر روی نفس خود احساس میکند، درنتیجه طعم تلخی را تجربه میکند. اما زمین به مکانی شیرین تبدیل شده و حتی مورچهها هم از این شیرینی بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: اگرچه فقیر هستی، اما ترک کردن فعالیتهای مهم کار آسانی نیست. از روی حباب هم به راحتی میتوان بر دریای پر از جواهر گذشت.
هوش مصنوعی: دادن چیز کوچک یا ناچیز در برابر دریافت چیزی بزرگ و ارزشمند آسان نیست. مانند شمعی که با وجود روشناییاش، نمیتواند در برابر نور خورشید تاب بیاورد.
هوش مصنوعی: آرزو وقتی در دل شعلهور میشود، حرص و طمع را ناتوان میکند. اما مور، با افسوس و ناکامی، نمیتواند از خاکستر گذشتهاش بگذرد.
هوش مصنوعی: در دنیای پرآشوب، مثل خورشیدی که هیچگاه غروب نمیکند، لحظات خوشدلی ما به یک لبی از شراب گذشت.
هوش مصنوعی: وابستگی بعد از مشکلات و دشواریها باقی نمیماند، زیرا اگر دلها به خداوند سپرده شود، همه گرهها و مشکلات حل خواهند شد؛ همانطور که وقتی رشتهای از گوهر عبور میکند، به زیبایی و ارزشش افزوده میشود.
هوش مصنوعی: دل روشن من هیچگاه تحت تأثیر غمها و مشکلات قرار نگرفته است، حتی اگر عمرم در زیر شعلههای خاموشی سپری شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟
شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت
چون نویسم کز فراقت، بر سر کلکم چه رفت
باز سودایت چو بر طومار و بر دفتر گذشت
جانم آمد بر لب و کشتیش بر خشک اوفتاد
[...]
شمعوار از سر گذشتم بشنو از من سرگذشت
آتشم سر تا به پا بگرفت و آب از سر گذشت
رفت دل چون مُهر لعل او به جان پنهان نداشت
عین لطف است آنکه رنگ باده از ساغر گذشت
با فراغ بال پروانه وصال شمع را
[...]
ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت
شد خلیل خلوت خلت ز ماه و خور گذشت
آب چشمم راست طوف آستانت آرزو
هر چه خواهد می تواند کرد چون از سر گذشت
چون مسیحا می تواند پای بر گردون نهد
[...]
بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت
اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت
بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار
یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت
آنکه مشکل بود عمری حالم از نادیدنش
[...]
زاهد از دنیا پی تحصیل سیم و زر گذشت
رشته شد گردآور گوهر چو از گوهر گذشت
عافیت خواهی مرو بیرون زحد اعتدال
می کشد گر آب حیوان است چون از سرگذشت
بی تکلف می توان تاج سر افلاک گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.