گنجور

 
صائب تبریزی

در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت

لیک از ته دل روی توجه به نشان داشت

آن عهد کجا رفت که آن دلبر پرکار

ما را به ته دل، دگران را به زبان داشت

اکنون نظرم کاسه دریوزه اشک است

آن رفت که غمخانه من آب روان داشت

نرگس طرف چشم سخنگوی تو گردید

از بی بصران شرم توقع نتوان داشت

پیوسته درین باغ، دلم چون گل رعنا

رویی به بهار و رخ دیگر به خزان داشت

دلگیری من نیست ازین باغ، نوآموز

در بیضه مرا شوق قفس بال فشان داشت

انگشت نما بود ز نادیدگی خلق

هر کس چو مه نو لب نانی ز جهان داشت

هرگز به سر خود قدمی راه نرفتم

در بادیه زنجیر مرا ریگ روان داشت

تا چشم گشودم من دلسوخته صائب

چون داغ، مرا لاله عذاری به میان داشت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جمال‌الدین عبدالرزاق

امروز چه بودش که ز من روی نهان داشت

سراز چه سبب بر من بیچاره گران داشت

ناکرده گنه باز ز من روی نهان کرد

من هیچ نمیدانم او را که بر آن داشت

یکبار بروی تو نگه کردم وایجان

[...]

نظیری نیشابوری

آن جلوه که در پرده روش های نهان داشت

از پرده برآمد روشی بهتر از آن داشت

ذوقی به چمن داد که در خنده ابرست

شوری ز گل انگیخت که بلبل به فغان داشت

امروز که شد عشرت می لعل قبا شد

[...]

حزین لاهیجی

آزادی ما از غم کونین کران داشت

مستی ز سبکباری ما رطل گران داشت

رسوای ازل در غم عشق تو چو صبحم

این چاک به صد بخیه نیاریم، نهان داشت

در پرده به تیر نگهم خستی و پیداست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه