گنجور

 
صائب تبریزی

گرچه با کوه گرانسنگ گناه آمده‌ایم

لیک چون سنگ نشان بر سر راه آمده‌ایم

بر سیه‌کاری ما هر سر مویی است گواه

گرچه خاموش ز اقرار گناه آمده‌ایم

نیستم از کرم بحر چو عنبر نومید

گرچه از خامی دل نامه سیاه آمده‌ایم

پرده بردار ز رخسار خود ای صبح امید

که سیه نامه چو شب‌های گناه آمده‌ایم

رایت فتح ز انگشت شهادت داریم

گرچه در گرد نهان همچو سپاه آمده‌ایم

شب ظلمانی ما نامه سیه چون ماند

که به جولانگه آن روی چو ماه آمده‌ایم

سبز کن بار دگر مزرع بی‌حاصل ما

گرچه مستوجب آتش چو گیاه آمده‌ایم

هست امید که نومید ز غفران نشویم

ما که با هدیه مقبول گناه آمده‌ایم

جان ما را به نگهبانی عصمت دریاب

که ز کوته‌نظری بر لب چاه آمده‌ایم

رحم کن بر نفس سوخته ما یارب

که درین راه، عنان‌ریز چو آه آمده‌ایم

نیست ممکن که شود خدمت ما پا به رکاب

با قد خم شده آخر همه راه آمده‌ایم

خوشه‌ای چون مه نو قسمت ما خواهد شد

در تمامی به سر خرمن ماه آمده‌ایم

پاک کن از خودی آیینه خودبینی ما

که به درگاه تو از خود به پناه آمده‌ایم

این که در جامه زهدیم نه از دینداری است

که پی راهزنی بر سر راه آمده‌ایم

نیست انصاف نظر بسته گذشتن از ما

به امیدی به سر راه نگاه آمده‌ایم

صائب این آن غزل حافظ والا گهرست

که درین بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم

 
 
 
حافظ

لنگرِ حِلمِ تو ای کِشتیِ توفیق کجاست؟

که در این بحرِ کَرَم غرقِ گناه آمده‌ایم

صائب تبریزی

همین شعر » بیت ۱۶

صائب این آن غزل حافظ والا گهرست

که درین بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم

حافظ

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم

سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت

[...]

ابن حسام خوسفی

گرچه بس منفعل از شرم گناه آمده‌ایم

تکیه بر مرحمت لطف اله آمده‌ایم

دست در دامن ملاح عنایت زده‌ایم

ما بدین بحر نه از بحر شناه آمده‌ایم

رقم جرم و گناه از صفحات عملم

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ما به میخانه پی دفع گناه آمده‌ایم

یعنی از زهد ریایی به پناه آمده‌ایم

سر به کونین نیاریم فرو از دو قدح

چو بگوییم پی حشمت و جاه آمده‌ایم

روی چون بر ره میخانه نهادیم مزن

[...]

قدسی مشهدی

از ازل کشته آن طرز نگاه آمده‌ایم

صد گره در دل ازان زلف سیاه آمده‌ایم

بر سر کوی تو هر صبح چو آیینه مهر

همه تن چشم شده محض نگاه آمده‌ایم

موسی وادی عشقیم که تا طور وصال

[...]

صامت بروجردی

به سر کوی تو با حال تباه آمده‌ایم

ز پی دعوی عشق تو گواه آمده‌ایم

همچو سیاره به دنباله ماه آمده‌ایم

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه