ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
ز بحر کرد کرم خلعت وجود مرا
ز بند وصل لباسی مرا برون آورد
اگر چه مه چو کتان سوخت تار و پود مرا
ستاره سوخته ای بود چون شرر جانم
ز قرب سوختگان روشنی فزود مرا
ز عمر رفته نصیبم جز آه حسرت نیست
به جا نمانده ازان شمع غیر دود مرا
چنین که روی مرا کرده بی حیایی سخت
عجب که چهره ز سیلی شود کبود مرا
ز خوش عیاری من سنگ امتحان داغ است
ز خجلت آب شد آن کس که آزمود مرا
فغان که همچو قلم نیست از نگون بختی
به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا
به بینوایی ازین باغ پر ثمر صائب
خوشم، که نیست محابایی از حسود مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر است که در اثر حوادث و مصائب زندگی به ناامیدی و حسرت رسیده است. شاعر از نابودی و فنا سخن میگوید و حس میکند که هرچه داشته، از او گرفته شده است. او خود را مانند ستارهای سوخته میبیند که از عشق و نزدیک بودن به دیگران، شعلههای زندگیاش زبانه میکشند. در این بین، احساس شرمندگی و شکست در آزمونهای زندگی را نیز تجربه میکند و به تنهایی و فقر خود در زندگی اشاره میکند. به طور کلی، این شعر ابرازش را در مورد غم و اندوه موجود در زندگی و عدم وجود خوشی و آرزوهای برآورده شده به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هرچند که سیل نیستی همه چیز مرا برد، اما کرم و بزرگواری تو وجود من را به من عطا کرد.
هوش مصنوعی: لباسی که از وصل (محبت) ساخته شده مرا آزاد کرد، حتی اگر ماه همچون کتان تار و پود من را بسوزاند.
هوش مصنوعی: یک ستاره سوخته بود که مانند جرقهای از جانم، به خاطر نزدیکی به آنانی که سوختهاند، نور بیشتری به من بخشید.
هوش مصنوعی: از زندگی که گذشته، فقط حسرت در دلم مانده و جز دود آن شمعی که خاموش شده، چیز دیگری برایم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: این که تو با بیشرمی به من نگاه میکنی چقدر عجیب است! صورت من از شدت ضربه، کبود و تغییر رنگ پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: از مهارت و هوش من، سنگ آزمایش داغی به وجود آمده است، و کسی که مرا امتحان کرد، به خاطر شرم و خجالتش آب شد.
هوش مصنوعی: آه و فریاد که به خاطر بدبختیام، تنها چیزی که به جز تصویرهایی از روسیه به جا مانده، نتیجه سالها زحمت و عبادت من است.
هوش مصنوعی: من از این باغ پربار و دلنشین خوشحالم، هر چند که در این جا حسودانی وجود دارند که به من آسیب میزنند و جایی برای پنهان شدن از آنها ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گهی که عشق به خود راه مینمود مرا
ز بودِ خود سر مویی خبر نبود مرا
درِ مجاز ببستم به روی خویش، چو دوست
به روی دل ز حقیقت دری گشود مرا
به پیش روی من از عشق داشت آیینه
[...]
فکند از نظری دیده حسود مرا
ز خویش کرده جدا آتشی چو دود مرا
غرور کعبه روانم دلیل بتکده شد
وگرنه تاب فراق حرم نبود مرا
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
[...]
جنون به مستی و هشیاری آزمود مرا
ز بسکه محو تو بودم ز خود ربود مرا
برای خاطر او قبله گاه دل شده ام
اگر دچار شود می کند سجود مرا
گداخت شکوه ی رنگ و به پیش چاره گران
[...]
چو شیشه بود تمنا تن کبود، مرا
فلک به سنگ جفای تو آزمود، مرا
نهفته بود مرا جسم چون شرار به سنگ
وصال سوخته جانی ز خود ربود مرا
برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
تپید عشق و درین کشت نا بسامانی
هزار دانه فرو کرد تا درود مرا
ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.