هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود
نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم
ساحل خار و خس ما کف این دریا بود
در فضایی که دل از تنگی جا می نالید
آسمان یک گره خاطر آن صحرا بود
بیشتر نوسفران طالع شهرت دارند
ورنه آوارگی ما، چه کم از عنقا بود؟
یک سر تیر ز ما سایه جدا می گردید
روزگاری که دل وحشی ما با ما بود
پیش ازان دم که رسد بحر به شیرازه موج
صف مژگان تو در دیده خونپالا بود
در غم این شادی ناآمده را می دیدیم
چهره صبح ز زلف شب ما پیدا بود
حسن یک جلوه مستانه درین بزم نکرد
تنگی حوصله ها مهر لب مینا بود
نرسیدیم به پروانه راحت صائب
خط آزادی ما نقش پر عنقا بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از کلیم شاعر، توصیف تنهایی و ناامیدی در جستجوی آزادی و آرامش است. شاعر به تصویر کشیدن دریایی از غم و فقدان میپردازد که در آن احساس میکند به جایی نرسیده و تنها اطرافش خار و خس است. دلش در تنگنای روزگار ناله میکند و به ناکامیهای زندگی اشاره دارد. او از آوارگی خود یاد میکند و میفهمد که بیشتر مسافران در جستجوی شهرت هستند، در حالی که او در سرگشتگی و ناراحتی به سر میبرد. همچنین، توصیفاتی از زیبایی و آتش عشق در کنار اندوه و غم از دست رفته دارد و به ناپایداری خوشحالی و آرامش در زندگی اشاره میکند. در نهایت، او به این اشاره دارد که آزادی برای او دور است و تنها در خواب و خیال وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرآنچه که کلیم (موسی) با چشمان بینا خود دیده و فهمیده، تنها بخشی از عمق این دریاست که مملو از گوهرها و معانی پنهان است.
هوش مصنوعی: ما هرگز به جایی نرسیدیم که بتوانیم از تلاش و سختی دست بکشیم؛ در واقع، محیط و شرایطی که در آن هستیم، پر از مشکلات و موانع است.
هوش مصنوعی: در محیطی که دل به خاطر کمبود فضا شکایت میکرد، آسمان نمایانگر یک یاد و خاطره از آن صحرا بود.
هوش مصنوعی: بیشتر کسانی که به سفر میروند، به خاطر شهرت و نام و آوازهشان شناخته میشوند، اما آوارگی و بیخانمانی ما چه فرقی با افسانهها و داستانهای عجیب و غریب دارد؟
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، زمانی که دل سرشار از عشق و شور ما با ما بود، سایهای از ما جدا نمیشد و همه چیز به خوبی میگذشت.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه دریا به لبهاش برسد، اشکهای چشمانت مانند دریایی از خون بر روی پلکهایم جاری بود.
هوش مصنوعی: در غم و اندوه، شادمانیای که هنوز نیامده بود را مینگریستیم و چهره صبح که بهواسطهی زلف شب پنهان شده بود، برای ما نمایان بود.
هوش مصنوعی: حسن با زیبایی دلربای خود در این میهمانی، حوصلهها را به تنگی نکشاند، زیرا لب مهرانگیز او مانند مینا حالتی شگفتانگیز به فضا بخشید.
هوش مصنوعی: ما هرگز به مرحلهای از آزادی دست نیافتیم که بتوانیم مانند پروانهها آزاد و راحت زندگی کنیم، زیرا سرنوشت ما همچون تصویر پرندهای افسانهای و دور از دسترس باقی ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود
خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
پارس در سایه اقبال اتابک ایمن
[...]
دوش در فکر من آن شکل قد و بالا بود
نظر همت من از طرف بالا بود
دیده میزد همه شب نقش خیالت بر آب
پیش صاحبنطران راز نهان پیدا بود
آب چشم از سرم امروز گذشت و چه عجب
[...]
سالها دفترِ ما در گرو صَهبا بود
رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود
نیکیِ پیرِ مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود
دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی
[...]
دوش در خاطر من ولوله گیپا بود
در تمنای رخش دل همه شب شیدا بود
در حریم حرم دیگ، مربع چو نشست
گوشت بره کنون دولت گندم وا بود
خرده هائی که عیان داشت، روان کرد نثار
[...]
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
سالها تا رتنم تافته کمخا بود
دل چون پرمگس شیفته والا بود
پیش ازان روز که والا شود آب سرسنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.