گنجور

 
صائب تبریزی

یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن

یا عاقلانه ترک در می فروش کن

چون می درین دو هفته که محبوس این خمی

سرجوش زندگانی خود صرف جوش کن

بسیار نازک است سخن های عاشقان

بگذار گوش را و سرانجام هوش کن

چون صبح در پیاله زرین آفتاب

خونابه ای که می دهد ایام نوش کن

از بی قراری تو جهان است پر خروش

این بحر را به لنگر تمکین خموش کن

زان پیشتر که خرج کند گفتگو ترا

پهلو تهی ز صحبت این خودفروش کن

از روی تلخ توست چنین مرگ ناگوار

این زهر را به جبهه واکرده نوش کن

وصل گل از ترانه شب عندلیب یافت

زنهار در کمینگه شبها خروش کن

از نافه می توان به غزال ختن رسید

جان را فدای مردم پشمینه پوش کن

ساقی صبوح کرده ز میخان می رسد

صائب وداع صبر و دل و عقل و هوش کن

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حافظ

ای نور چشم من سخنی هست گوش کن

چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست

پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن

برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

می بایدت به دیر مغان آی و نوش کن

ایمان فدای مغبچه می فروش کن

دارم سخن به گوش تو پنهان ز مدعی

های ای جوان نصیحت این پیر گوش کن

در خلوت وصال برابر بنوش می

[...]

آشفتهٔ شیرازی

دری بود نصیحت جانا بگوش کن

بشنو نوای نای و می ناب نوش کن

این پنبه دردهان صراحی است تا بچند

خیز و برون تو پنبه غفلت زگوش کن

هشیار را بمنزل دلدار راه نیست

[...]

صفای اصفهانی

پورا بسلطنت رسی این پند گوش کن

تاج سر از غبار در میفروش کن

گفتار من که هست چو لولوی شاهوار

مرجان گوش جان حقیقت نیوش کن

هوش ترا مشاهده سر غیب نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه