گنجور

 
صائب تبریزی

زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح

رطلی به گردش آر گرانتر ز خواب صبح

فرصت غنیمت است، به دست دعا بشوی

داغ سیه گلیمی خود را به آب صبح

سر عشر این کلام مبین است آفتاب

زنهار بر مدار نظر از کتاب صبح

از باغ صبح خنده خشکی شنیده ای

چون شیشه غافلی ز شمیم گلاب صبح

بر عیش دل مبند که کم عمری نشاط

روشن بود ز خنده پا در رکاب صبح

آسوده است عاشق صادق ز بیم حشر

پاک است از غبار خیانت حساب صبح

صافی رسیده است به جایی که می کند

مهر از بیاض سینه من انتخاب صبح

از بوی گل اگر چه سبکروح تر شدم

در چشم روزگار گرانم چو خواب صبح

صائب سری برآر و تماشای فیض کن

سگ نیستی، چه مرده ای از بهر خواب صبح؟

 
 
 
بابافغانی

ای از نظاره ی تو خجل آفتاب صبح

لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح

تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم

چون روشنی روز سفید از نقاب صبح

ما را چو شمع با تو نشانند رو برو

[...]

فیاض لاهیجی

یک لحظه سر برآر مه من ز خواب صبح

لعل لبی به خنده گشا در جواب صبح

سر بر ندارد از سر بالین دگر ز شوق

یک شب چو آفتاب گر ایی به خواب صبح

چون تیغ نازِ جلوه دهی در کف نگاه

[...]

بیدل دهلوی

انجم چو تکمه ریخت ز بند نقاب صبح

چندین ‌خمار رنگ شکست از شراب صبح

از زخم ما و لمعهٔ تیغ تو دیدنی‌ست

خمیازه ‌کاری لب مخمور و آب صبح

غیر، ازخیال تیغ تو گردن به جیب دوخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
صابر همدانی

ز آن پیشتر، که چرخ گشاید کتاب صبح

برخیز و باش منتظر فتح باب صبح

تا چون نسیم خرم و مشگین نفس شوی

زنهار پای سعی مکش از جناب صبح

در بامداد دیده ی مرغی بخواب نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه