گنجور

 
صائب تبریزی

ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی

وز نسیم جلوه ات هر آتشی را دامنی

ای ز رویت در کف هر خار نبض گلشنی

هر گلی را در ته دامن چراغ روشنی

از رخ اخترفشانت کهکشان هر کوچه ای

وز خم ابروی تو پر ماه نو هر برزنی

هر حبابی را درین دریا ز حسن بیحدت

خلوتی با ماه کنعان در ته پیراهنی

هر سپندی را ز یاد روی آتشناک تو

چون خلیل الله در آتش حضور گلشنی

ابر احسان تو آتش را گلستان کرده است

در بهشت افتاده هر دیوانه ای در گلخنی

از فروغ آفتاب لامکان جولان تو

حلقه ذکری است گرم از ذره در هر روزنی

وحشی دامان صحرای تو هر سرگشته ای

ماهی دریای بی رنگ تو هر سیمین تنی

سوزنی دارد ز مژگانت جدا هر رشته ای

رشته ای دارد جدا از طره ات هر سوزنی

پرتو یکتائیت افتاده بر دیوار و در

آفتابی سربرآورده است از هر روزنی

ز اشتیاق برق تیغت می کشد در هر بهار

هر سر خاری درین صحرا چو آهو گردنی

جلوه در پیراهن بی جرم یوسف می کند

بر لب دریای غفران تو هر تردامنی

جای حیرت نیست اگر کاغذ ید بیضا شود

کلک صائب زین غزل گردید نخل ایمنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

آنچه با من میکند از دوستی سیمین تنی

دشمنم نپسندد آنحالت بجای چون منی

هر مژه در چشم من خاریست بی برگ گلش

طالع من بین که خاری یافتم در گلشنی

داردش در خرمن مه خوشه پروین نظام

[...]

کمال خجندی

من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی

ماه من تا چند نعل باژگونه می‌زنی

گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا

وعده افتادگان در پای تا کی افکنی

دم به دم آهنگ رفتن می‌کنی از پیش من

[...]

جامی

سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی

خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی

دارم از اشک شفق گون دور ازان خورشید روی

همچو گردون هر نماز شام پر خون دامنی

نیست آن اندام نازک را مناسب هر لباس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
بابافغانی

گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی

ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی

گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد

هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی

مست می آیی و در دلها تصرف می کنی

[...]

کلیم

نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی

حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی

بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم

در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی

بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه