دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد
قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟
حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را
که اینجا جامه فتح شکربال مگس باشد
مه محمل نشینی را که من دیوانه اویم
به گوشش ناله زنجیر فریاد جرس باشد
ندارد چشم تحسین ناله بلبل زبیدردان
چه حاجت شعله آواز را با خار و خس باشد؟
سخن سنجیده گفتن بی نیازی بار می آرد
گهر در دامن غواص از پاس نفس باشد
حبابی را که در بحر حقیقت چشم بگشاید
سپهر آبگون چون پرده روی نفس باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان آزادی روح و رهایی از قید و بندهای دنیوی میپردازد. شاعر به توصیف دل آزاد میپردازد که فارغ از هوسها و دغدغههای دنیوی است. او به این نکته اشاره میکند که انسان باید از قید و بندهایی که دیگران بر او تحمیل میکنند بگذرد و به سطحی از آگاهی برسد که به حقیقت وجود پی ببرد. در نهایت، شاعر بر این باور است که درک واقعیات عمیق و بنیادی نیازمند رهایی از خواستههای سطحی و فانی است.
هوش مصنوعی: دل آدمهای آزاد و رها، از بند آرزوها و خواستههای بیوقفه آزاد است. حالا، لباسی که آستین ندارد، برای او چه اهمیتی دارد یا از چه چیزی باید بترسد یا نگران باشد؟
هوش مصنوعی: در تلاش باش تا به دور مزرعهات حفاظی بسازی و از کسانی که میخواهند از محصولت بهرهبرداری کنند محافظت کنی، زیرا اینجا ممکن است افراد ناپسندی باشند که به راحتی از ثمرات کار تو سوء استفاده کنند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در میان ماه نشستهای، من به خاطر عشق تو دیوانهام. به گوش او ناله و زنجیر من همانند فریادهای ناقوس خواهد بود.
هوش مصنوعی: چشم تحسین برای نالههای بلبل وجود ندارد. برای بیان درد و رنجش چه نیازی به شعله و آواز است، وقتی که در کنار خار و گیاههای بیارزش قرار دارد؟
هوش مصنوعی: گفتن کلمات با تأمل و دقت، انسان را از نیازهای بیجای روحی و مادی بینیاز میکند. مانند وجود گوهری در دامن غواص که نشاندهنده عمق و ارزش تلاش اوست و به خاطر تلاشش، از افکار و خواستههای سطحی دور مانده است.
هوش مصنوعی: حبابی که در دریا یا عمق حقیقت به آن نگاه میکنیم، مانند پردهای است که بر روی نفس یا روح انسان قرار دارد، و آسمان آبی، آن را پوشانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد
ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد
طبیب احوال من پرسید گفتم زلف او دال است
گر اهل حکمت است او را همین یک حرف بس باشد
از آن لب گفتم ار بورسی دهی بیش از کنارم ده
[...]
لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد
که شکر در دل شب ایمن از جوش مگس باشد
قیامت می کند در سایه زلف سیه خالش
جگردارست هر دزدی که همدست عسس باشد
فزاید با ضعیفان چرب نرمی شادمانی را
[...]
سوی گلشن شو اکسیر حیاتت گر هوس باشد
هوایش پر به دل نزدیک ماند نفس باشد
به حسرت دل ترا از رخنه های سینه می بیند
چو آن بلبل که محو گلشن از چاک قفس باشد
به راه کعبهٔ از خویش رفتن در شب هجران
[...]
تسلی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
ندارد برگ راحت هر که را در دیده خس باشد
ز هستی هرچه اندیشی غبار دل مهیا کن
کسوف آفتاب آیینهٔ عرض نفس باشد
درین محفل حیا کن تا گلوی ناله نخراشی
[...]
سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد
چرا پس جان من در تن گرفتار قفس باشد
چومرغی کز قفس باشد هوای گلشنش بر سر
به سیر عالم علوی مرا در دل هوس باشد
ز جان منچه سزد کاین چنین شد پای بست تن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.