گنجور

 
صائب تبریزی

اگر این بار می آید به دستم گردن مینا

چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا

خرابم می کند بی لعل او در بزم میخواران

تکلف کردن ساقی، تواضع کردن مینا

دو صبح صادقند از یک گریبان سربرآورده

ید بیضای ساقی با بیاض گردن مینا

دلم گلگل شکفت از التفات لعل سیرابش

شراب کهنه جان تازه آرد در تن مینا

دو چیز افتاده خوش از بزم میخواران مرا صائب

ز پا افتادن ساقی، به سر غلطیدن مینا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیاض لاهیجی

ز روح باده صد ره گرچه خالی شد تن مینا

ولی دست هوس کوته نشد از گردن مینا

چرا دود از دماغ می‌پرستان برنمی‌آرد

که برق باده آتش می‌زند در خرمن مینا

نوای بی‌غلط زن امشب ای مطرب که مستان را

[...]

بیدل دهلوی

ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا

که پالغز دو عالم دارد امشب دامن مینا

نفس سرمایهٔ عجزاست از هستی مشو غافل

که تا صهباست نتوان برد خم ازگردن مینا

سلامت بی‌خبر دارد ز فیض عالم آبم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه