گنجور

 
صائب تبریزی

من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او

بی نیازم از تمنای بهشت آباد او

از سر کون و مکان آزاد برخیزد چو سرو

بر سر هر کس که افتد سایه شمشاد او

رتبه بیداد او بالاترست از التفات

وای بر آن کس که دارد شکوه از بیداد او

آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد

چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او

می تواند داد صائب آسمان را خاکمال

هر که را بر کوه باشد پشت از امداد او