گنجور

 
صائب تبریزی

منم که معنی بیگانه آشنای من است

نهال خامه من باغ دلگشای من است

چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون

حصار عافیت من ز نقش پای من است

به فکر باغ و غم آسیا چرا باشم؟

که آسمان و زمین باغ و آسیای من است

هزار خوشه پروین به نیم جو نخرم

که رزق من ز دو چشم ستاره زای من است

به پاکی گهر من چرا ننازد بحر؟

که خانه صدفش روشن از صفای من است

ز مهر کاسه دریوزه چون به کف دارد؟

اگر نه صبح گدای در سرای من است

نه آتشم که مرا خار دستگیر بود

چو آفتاب همان نور من عصای من است

درین زمانه که بر شرم پشت پا زده اند

منم که روی نگاهم به پشت پای من است

ز روی بستر گل شبنمم چو برخیزد

ز گرد بالش خورشید متکای من است

به چشم ظاهر اگر تیره ام چو خاکستر

هزار آینه رو، تشنه لقای من است

غبار خاطر من طرفه عالمی دارد

که از درون خورش و از برون قبای من است

ز آستان قناعت کجا روم صائب؟

که فرش و بستر و بالین و متکای من است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

شراب خانه ی وحدت که انزوای من است

درو وساده ی تحقیق متّکای من است

کسی زمن نکند این سخن قبول ولی

ورای سدره اگر بشنوی سرای من است

فراز و شیب تعلق به معرفت دارد

[...]

امیرخسرو دهلوی

ز خون دل که به رخسار ماجرای من است

بخوان به لطف که دیباچه وفای من است

نفس رسیده به آخر، هوس نماند جز این

که بشنوم ز تو کاین مردان از برای من است

به جای دعای غمت می کنم که دیر زیاد

[...]

ناصر بخارایی

اگر چه غمزهٔ‌ خون‌ریز تو بلای من است

سرشک لعل و زر چهره خون‌ بهای من است

مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی

چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است

مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست

[...]

جامی

جفای تو که بسی خوشتر از وفای من است

همه عنایت و لطف است چون به جای من است

وفا که با همه کس می کنی نمی خواهم

من و جفای تو کان خاصه از برای من است

چو قدر دولت وصل تو را ندانستم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
کلیم

منم که تنگدلی باغ دل‌گشای من است

به دستم آبله جام جهان‌نمای من است

رسید همرهی بخت واژگون جایی

که هر که خاک رهم بود خار پای من است

به دستگیری افلاک احتیاجی نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه