در آغاز محبت خاطر عاشق غمین باشد
که تا در جوش باشد دردمی بالانشین باشد
ترا کامروز دستی هست بگشا عقده ای از دل
که دست ما زکوتاهی گره در آستین باشد
سلامت گر طمع داری به دشت ساده لوحی رو
که سنگ و چاه دایم پیش راه دوربین باشد
نبیند رنج غربت هر که دارد وسعت مشرب
زخلق خوش همیشه نافه در صحرای چین باشد
به چندین نامه دادی وعده و آخر به پیغامی
نکردی یاد مشتاقان، چنین باشد، چنین باشد!
اسیر عشق در فردوس روز خوش نمی بیند
همیشه خون خورد صیدی که شیرش در کمین باشد
درین بستان به کم خوردن برآور خویش را صائب
که چون زنبور دایم خانه ات پرانگبین باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بررسی حال و هوای عاشق و احساسات او میپردازد. در آغاز، عشق و غم در دل عاشق تجلی دارد. شاعر از محبوب میخواهد که گرهای از دلش بگشاید و به او توجه کند. او تأکید میکند که اگر خواهان آرامش است، باید به سادهلوحی بازگردد، چرا که در زندگی پر از مشکلات، آسایش نخواهد یافت. شاعر به وعدههای نا frم منجر به ناامیدی و رنج عشق اشاره میکند و بیان میکند که عشق او را در بهشت نیز نمیتواند خوشحال کند. در پایان، شاعر به خود یادآوری میکند که در زندگی باید کمخوری کند و به سادگی قناعت کند تا زندگیاش شیرینتر شود.
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، دل عاشق دچار اندوه است، چون تا زمانی که عشق در وجودش شعلهور باشد، دردی در درونش وجود دارد که باعث ناراحتیاش میشود.
هوش مصنوعی: امروز تو قدرت و امکان داری، پس گرهی از دل خود بگشای، زیرا دست ما به خاطر ناتوانیمان در کمین است و نمیتواند به تو برسد.
هوش مصنوعی: اگر به سلامت و خوشبختی خود اهمیت میدهی، باید از دنیا و مشکلاتش دوری کنی، زیرا در اینجا همیشه موانع و سختیهایی همچون سنگ و چاه در مقابلت وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که از غم دوری و غربت بیخبر است، در زندگیاش از نعمتها و خوشیها بهرهمند است. او مثل گلی خوشبو در دشتهای دوردست است و همچنان شاداب و سرزنده میماند.
هوش مصنوعی: تو به وعدههایی که در نامهها داده بودی، عمل نکردی و تنها با یک پیام کوتاه یاد مشتاقان را به فراموشی سپردی، همین است، همین است!
هوش مصنوعی: عشق انسان را به گونهای در بند میکند که او نمیتواند همیشه از روزهای خوش بهرهمند شود. مانند صید بیچاره که در دام شیر گرفتار است و هر لحظه در ترس و خطر به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در این باغ به اندازه نیاز خود بخور و به خودت توجه کن، زیرا همچون زنبور که همیشه خانهاش را پر از عسل میکند، تو نیز میتوانی خود را سرشار از نعمتهای زندگی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هرکشورکه بخرامی فتوح تو چنینباشد
تورا از خلق و از خالق دعا و آفرین باشد
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد
اگر آن گوهر و دریا به هم هر دو به دست آری
[...]
اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد
زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی
نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
میان ظلمت مویش به زیر پرتو رویش
[...]
طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد
برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد
تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان
دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد
تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد
[...]
کسی کز عشق فانی شد، چنین باشد، چنین باشد
نشان موج از دریا، همین باشد، همین باشد
دلی کو جمله جان گردد، نه آن گردد، نه این گردد
چو سنگ لعل کان گردد، نگین باشد، نگین باشد
یقین اندر فنا باشد، گمان از هستی آن خیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.