گنجور

 
صائب تبریزی

بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را

که سهم شیر نگهبان بود نیستان را

وصال کعبه کسی را که در نظر باشد

به چشم جای چو مژگان دهد مغیلان را

ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست

که دلپذیر کند بیم قتل، زندان را

ز اشک لعلی من کی دلش به درد آید؟

لبی که خون به جگر می کند بدخشان را

ز خال کنج لب یار می توان دانست

که چشم هاست به دنبال، گوشه گیران را

در آن دیار که آن روی لاله گون باشد

به گل زند چمن آرا در گلستان را

فروغ روی تو چون مردمک سیه سازد

به چشم روزنه ها آفتاب تابان را

ز شوخی عرق شرم، سخت می ترسم

که داغدار کند سیب آن زنخدان را

ز گفتگوی شکربار مور، نزدیک است

که مهر لب شود انگشتری سلیمان را

چو گردباد به سرگشتگی علم سازد

جنون دوری من خاک این بیابان را

بود به سینه پر داغ عاشقان، مرهم

طفیلیی که کند تنگ، جای مهمان را

چو تخم سوخته دل های قانع از غیرت

کنند خون به جگر ابرهای احسان را

ز زندگی چه به کرکس رسد به جز مردار؟

چه لذت است ز عمر دراز نادان را؟

فلک ز گردش چشمت چنان گریزان شد

که از ستاره به دندان گرفت دامان را

ز بزم می دل پر خون گرفته تر گردد

که خون فسرده کند جوش بحر، مرجان را

سخن کمال پذیرد ز مستمع صائب

گهر کند صدف پاک، اشک نیسان را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۳۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم

که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را

کسی که دام کند نام نیک از پی نان

یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را

ناصرخسرو

سلام کن ز من ای باد مر خراسان را

مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را

خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی

ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را

بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد

[...]

امیر معزی

شریف خاطر مسعود سعد سلمان را

مسخرست سخن چون پری سلیمان را

نسیج وحده که نو حُلّه‌ای دهد هر روز

زکارگاه سخن بارگاه سلطان را

ز شادی ادب و عقل او به دار سلام

[...]

ادیب صابر

لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را

رخ تو طیره کند اختر درفشان را

به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را

به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را

به جان تو که پرستیدن تو کیش من است

[...]

اثیر اخسیکتی

چه خرمی است که امروز نیست زنگان را

چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را

بهار و کام طرب تازه می کند دل را

ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را

بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه