بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را
که سهم شیر نگهبان بود نیستان را
وصال کعبه کسی را که در نظر باشد
به چشم جای چو مژگان دهد مغیلان را
ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست
که دلپذیر کند بیم قتل، زندان را
ز اشک لعلی من کی دلش به درد آید؟
لبی که خون به جگر می کند بدخشان را
ز خال کنج لب یار می توان دانست
که چشم هاست به دنبال، گوشه گیران را
در آن دیار که آن روی لاله گون باشد
به گل زند چمن آرا در گلستان را
فروغ روی تو چون مردمک سیه سازد
به چشم روزنه ها آفتاب تابان را
ز شوخی عرق شرم، سخت می ترسم
که داغدار کند سیب آن زنخدان را
ز گفتگوی شکربار مور، نزدیک است
که مهر لب شود انگشتری سلیمان را
چو گردباد به سرگشتگی علم سازد
جنون دوری من خاک این بیابان را
بود به سینه پر داغ عاشقان، مرهم
طفیلیی که کند تنگ، جای مهمان را
چو تخم سوخته دل های قانع از غیرت
کنند خون به جگر ابرهای احسان را
ز زندگی چه به کرکس رسد به جز مردار؟
چه لذت است ز عمر دراز نادان را؟
فلک ز گردش چشمت چنان گریزان شد
که از ستاره به دندان گرفت دامان را
ز بزم می دل پر خون گرفته تر گردد
که خون فسرده کند جوش بحر، مرجان را
سخن کمال پذیرد ز مستمع صائب
گهر کند صدف پاک، اشک نیسان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری پرمفهوم و عاطفی است که در آن به موضوعاتی نظیر عشق، دلباختگی، درد و رنج عاشقان، زیبایی و جاذبه محبوب، و تأثیرات عاطفی و روحی اشاره میشود. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و کنایات لطیف، احساسات عمیق و حالات روحی خود را به تصویر کشیده است. او به ضعف و قوت انسانی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند سوزش و درد را برای دلهای عاشق به ارمغان بیاورد، همچنین زیبایی محبوب را به واسطه عشق توصیف میکند. شاعر همچنان بهنوعی درد و خوشی را در زندگی و تاثیرات آن بر دلهای عاشق مطرح میکند. این شعر به طور کلی تأملاتی در مورد عشق، از دست رفتن، و زیباییهای زندگی دارد.
هوش مصنوعی: خداوند به خوبی دلهای ضعیفان را حفظ میکند، چون در جنگل، شیر نگهبان بخش بزرگی از آن است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل خود شوق و محبت کعبه را داشته باشد، میتواند با یک نگاه، حالتی خاص و زیبا به چشمی چون مژگان ببخشد.
هوش مصنوعی: جسم گناهکار هیچ نگرانیای ندارد، زیرا درد و رنج زندگی را با خوشی ناشی از ترس از مرگ و زندان آرام میکند.
هوش مصنوعی: از گریههای من دل کی از درد میسوزد؟ وقتی که لبهایی که درد را به جان میخرند، دردناکتر هستند.
هوش مصنوعی: از خال زیبای لب معشوق میتوان فهمید که نگاهی در جستجوی عاشقان پنهان است.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که زیبایی مانند گل لاله است، گلها در باغ به شکوفایی میرسند و چمنزارها به رنگ و رونق خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: روشنی چهرهی تو آنقدر درخشان است که حتی نور خورشید هم در مقایسه با آن در نظر تاریک و کمرنگ میآید.
هوش مصنوعی: از بازیگوشی و خندهاش میترسم، چون ممکن است سبب شود که گوشهی لبانش، یعنی آن زنخدان زیبا، به طرز خاصی داغدار و دلگیر شود.
هوش مصنوعی: از صحبتهای خوشمزه و شیرین مور، نزدیک است که عشق به گونهای درآید که انگشتر سلیمان را به دست بیاورد.
هوش مصنوعی: وقتی که یک گردباد به آشفتگی و هیجان دچار میشود، جنون من از دوریام این بیابان را مانند خاک به گردش در میآورد.
هوش مصنوعی: در دل عاشقان، احساسات و دردهای عاطفی وجود دارد که به مانند مرهمی برای تسکین دردهاست. این مرهم، گاهی به علت نزدیکی و آشنایی، خود را به مهمانی تبدیل میکند که جا و توجه دیگری را اشغال میکند.
هوش مصنوعی: افرادی که دلهایشان از نداشتن قناعت میسوزد، به خاطر احساس غیرت، باعث رنجش و ناراحتی دیگران میشوند و مانند ابرهایی که میتوانند باران رحمت را نازل کنند، در غم و اندوه خود خون میگریند.
هوش مصنوعی: زندگی برای پرندهای مانند کرکس چه ارزشی دارد جز خوراک مردار؟ کسی که نادان است، از عمر طولانی چه لذتی میتواند ببرد؟
هوش مصنوعی: چشم تو چنان اثرگذار است که سرنوشت و آسمان از آن فرار کرده و به ستارهها چنگ زده است تا از تو دور بماند.
هوش مصنوعی: از میخانه، دل مجروح و غمگینتر میشود، زیرا خون سرد شده، دریا را به جوش میآورد و مرجان را زنده میکند.
هوش مصنوعی: گفتار خوب به شنوندهای مناسب و با توجه به عمق و درک او نیاز دارد؛ همچون صدفی که با جذب مروارید، زیبایی خود را دوچندان میکند. این نکته مانند باران بهاری است که زندگی و طراوت را به ارمغان میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.