آن آفت جان بر سر انصاف نیامد
آن تلخ زبان بر سر انصاف نیامد
مور خط ازان تنگ شکر گرد برآورد
آن مور میان بر سر انصاف نیامد
چیدند وکشیدند گلاب از گل کاغذ
آن غنچه دهان بر سر انصاف نیامد
کردم به فسون نرم کمان مه نو را
آن سخت کمان بر سر انصاف نیامد
هر چند که از خرمن ما دود بر آمد
آن برق عنان بر سر انصاف نیامد
دین و دل و عقل و خرد و هوش فشاندم
آن دشمن جان بر سر انصاف نیامد
یک عمر خضر در قدم او گذراندم
آن سرو روان بر سر انصاف نیامد
گفتیم که انصاف دهد چرخ پس از مرگ
مردیم وهمان بر سر انصاف نیامد
هر چند که صد عمر خضر دید به رویش
چشم نگران بر سر انصاف نیامد
هر چند که صائب زنی کلک شکر ریخت
آن پسته دهان بر سر انصاف نیامد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.