گنجور

 
صائب تبریزی

شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد

این عقیقی است که در زیر زبان می باشد

صحبت راست روان راست نیاید با چرخ

تیر یک لحظه در آغوش کمان می باشد

بی ندامت نبود صحبت بی حاصل خلق

شمع در انجمن انگشت گزان می باشد

جگر غنچه ز همصبحتی خار گداخت

غم به دلهای سبکروح گران می باشد

عشق هرچند که در نام و نشان ممتازست

طالب مردم بی نام و نشان می باشد

حسن را در دم خط ناز و غرور دگرست

خواب در وقت سحرگاه گران می باشد

خط برآورد و همان چهره او ساده نماست

در صفا جوهر آیینه نهان می باشد

در خموشی نشود جوهر مردم ظاهر

صائب این گنج نهان زیر زبان می باشد

 
 
 
کمال خجندی

دل مقیم در آن جان جهان می باشد

خاطر آنجاست که آن جان جهان می باشد

خوش بود دل نگرانی بچنان دلبندی

که بدین کس دل او هم نگران می باشد

گر شدم عاشق و میخواره مرا عیب مکن

[...]

صائب تبریزی

پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد

نیست بی سلسله تا آب روان می باشد

جان روشن نکند در تن خاکی آرام

آب در صلب گهر قطره زنان می باشد

اختیاری نبود آه، کهنسالان را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

پیر خمیازه‌کش وضع جوان می‌باشد

حسرت تیر در آغوش ‌کمان می‌باشد

نوبهار چمن عمر همین خاموشی‌ست

گفتگو صرصر تمهید خزان می‌باشد

غفلت از منتظر وصل خیالی است محال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه