تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است
سپند مضطرب و مجمر آرمیده خوش است
صدف پر از گهر و ابر قطره بار نکوست
عذار یار عرقناک و می چکیده خوش است
سکون ز مرکز و گردش بجاست از پرگار
پیاله در حرکت، صحبت آرمیده خوش است
به پای قافله نتوان شدن فلک پرواز
سفر چو عیسی ازین خاکدان جریده خوش است
شکستنی است کلیدی که بستگی آرد
زبان کز او نگشاید دلی، بریده خوش است
تمام سوز نگشت از شتاب، پروانه
سفر در آتش سوزان عنان کشیده خوش است
کمان به گوشه ابرو بلند می گوید
که راست خانگی از مدم خمیده خوش است
عطا و منع مساوی است با رضامندی
درین ریاض گل چیده و نچیده خوش است
چه عمر پوچ به گفتار می کنی صائب؟
سخن که نیست در او مغز، ناشنیده خوش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است بوسه بر آن لعل خط دمیده خوش است
بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است
پیام لاله پی منع گریه ام این بود
که اشک سوخته بر خون دل چکیده خوش است
عجب که دل پی آرام مضطرب باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.