گنجور

 
صائب تبریزی

در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن

راست ناید با کمان حلقه تیر انداختن

از سبکروحان نیاید با گرانان ساختن

چون تواند کشتی خالی به لنگر تاختن؟

گریه هم زنگ کدورت می برد از دل مرا

گر به تردستی توان آیینه را پرداختن

سخت نامردی است گر تیغ از نیام آرد برون

هر که سازد کار دشمن از سپر انداختن

در خطرگاهی که تیر از خاک می روید چو نی

گردن دعوی نباید چون هدف افراختن

گفتگوی سخت با ممسک ندارد حاصلی

بر درخت بی ثمر تا چند سنگ انداختن؟

سایه بال هما ز افتادگی گردد بلند

صرفه نبود حرف ما را بر زمین انداختن

کرد خرج آب و گل کوتاه بینی ها مرا

پیشتر از خانه می بایست خود را ساختن

گوشه چشمی اگر باشد ازان نقش مراد

می توان صائب دو عالم را به داوی باختن

نیکی از آب روان چون تیر برگردد ز سنگ

زیر تیغ یار صائب می توان جان باختن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن

لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن

شرطِ شوقِ دوستانِ بی‌غرض دانی که چیست

نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن

بی‌خبر تا کی زهستی لاف دین‌داری زدن

[...]

خیالی بخارایی

گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن

خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن

گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست

می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن

در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست

[...]

محتشم کاشانی

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن

کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن

غمزه‌ات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی

می‌تواند کم به بسمل ساختن پرداختن

هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه

[...]

صائب تبریزی

عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن

زر خالص را محابا نیست از بگداختن

روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان

می توانستم دو عالم را مسخر ساختن

آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
هاتف اصفهانی

آن کمان ابرو کند چون میل تیر انداختن

ناوک او را نشان می‌باید از جان ساختن

سروران چون گو به پای توسنش بازند سر

چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن

داد مظلومان بده تا چند ای بیدادگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه