گنجور

 
صائب تبریزی

جام شراب مرهم دلهای خسته است

خورشید مومیایی ماه شکسته است

از صد هزار خانه خراب است یادگار

گردی که در عذار تو از خط نشسته است

غافل مشو ز پاس دل ما که بارها

زنجیر زلف را به تپیدن گسسته است

ابروی دلفریب تو عیار پیشه ای است

کز چین کمر به بردن دل تنگ بسته است

بر چهره تو خال زمین گیر شاهدست

کز آتش تو هیچ سپندی نجسته است

مجنون ز بخت تیره ندارد شکایتی

زیر سیاه خیمه لیلی نشسته است

زنهار اعتماد مکن بر حجاب حسن

کز شرم، باز دیده خود را نبسته است

از ناتوان عشق مدد جو، که می کند

کار دم مسیح نسیمی که خسته است

شبنم به شخ عرق شرم یار نیست

بر روی آفتاب قیامت نشسته است

معلوم می شود ز کمر بستگان اوست

هر غنچه ای که طرف کله بر شکسته است

شیرین تر از غبار شکر می رود به باد

هر چند بال طوطی ما زنگ بسته است

زنجیر آهنین چه کند با جنون ما؟

مجنون ما ز کشمکش فکر رسته است

دارد هزار چرخ و فلک را به یاد عشق

این سیل صد هزار چنین پل شکسته است

تمهید در خرابی صائب ضرور نیست

تا دست می زنی به زمین نقش بسته است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

شوریده ئیست زلف تو کز بند جسته است

خطّ تو آن نبات که از قند رسته است

آن هندوی سیه که تواش بند کرده ئی

بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است

گر زانگ روی و موی تو آشوب عالمست

[...]

عرفی

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای

کابادی و خرابی آن جسته جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته ای

ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده اند

[...]

کلیم

از من غبار بسکه بدلها نشسته است

بر روی عکس من در آئینه بسته است

اندیشه ای زتیر و کمان شکسته نیست

زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است

خوار است آنکه تا همه جا همرهی کند

[...]

واعظ قزوینی

طرف از شکستگان جهان کس نبسته است

دشمن درست کرده که ما را شکسته است

جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل

دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟

پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه