گنجور

 
صائب تبریزی

در سینه عشاق هوس راه ندارد

در مجمر ما شعله خس راه ندارد

تسلیم شو آن آینه تیغ چو دیدی

اینجا دم بیراه نفس راه ندارد

اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست

در کوچه زنجیر عسس راه ندارد

ای هرزه درا در گذر از همرهی ما

در قافله عشق جرس راه ندارد

صائب من واندیشه آغوش محال است

در خلوت عشاق هوس راه ندارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode