زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم
ندید از برق نی ظلمی که من بر خویشتن کردم
اگر می بود در دل آفتاب روشنی می شد
دم گرمی که من چون شمع صرف انجمن کردم
زدم پای سلامت آنقدر بر سنگ از غیرت
که هر جا سنگلاخی بود رنگین چون یمن کردم
اگر بر کوهکن شد نرم کوه بیستون تنها
زبرق تیشه چندین سنگدل را نرم من کردم
دماغ بوشناسان می برد بو کز دم مشکین
چو خونها در دل رعنا غزالان ختن کردم
شکرا ز تلخرویی می کند در ناخن من نی
چو طوطی تا دهان خویش شیرین از سخن کردم
ز پیه گرگ روشن ساختند اخوان چراغ من
اگرچه دیده ها روشن ز بوی پیرهن کردم
به سیم قلب بار کاروان شد ماه کنعانم
غلط کردم اقامت در ته چاه وطن کردم
نیامد غنچه ای را دل به درد از ناله های من
چو بلبل گرچه از افغان قیامت در چمن کردم
مرا سازد سخن گر زنده جاوید جا دارد
که من از خامه جان بخش ایجاد سخن کردم
به همت تا حجاب بال و پر را سوختم صائب
سر از یک پیرهن بیرون به شمع انجمن کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر در مورد گذر زمان و تاثیرات آن بر زندگیاش است. او از زحمات و فداکاریهایش در طول زندگی صحبت میکند و به خاطر بیخبری از خود و مشکلاتی که برایش به وجود آمده، ابراز پشیمانی میکند. شاعر در مقایسه با شمعی است که گرما و نورش را صرف دیگران کرده، اما خود را فراموش کرده است. او از تلاشهایش برای بهتر شدن و بهبود وضعیت صحبت میکند، اما در نهایت به بیفایده بودن آنها پی میبرد. همچنین، شاعر به زیباییها و سختیهای زندگی اشاره میکند و در این میان به عشق و حسرتهای خود در این مسیر پرداخته است. به طور کلی، این شعر یک مداقه عمیق درباره وجود انسان، عشق، تلاش و پشیمانی است.
هوش مصنوعی: من به دلیل غفلت و بیتوجهی عمری را چون قلم در کلامم صرف کردم و متوجه نشدم که چقدر ظلم و بدی بر خودم روا داشتهام.
هوش مصنوعی: اگر در دل آفتاب باشد، همه جا پر از نور و گرما میشود، همانطور که من به مانند شمعی در جمع، برای خاطر دیگران میسازم و ذوب میشوم.
هوش مصنوعی: برای حفظ سلامتی و شرافت خود، به قدری پا بر خاک و سنگ زدم که هر جا که زمین سختی وجود داشت، مثل سرزمین یمن رنگین و زیبا شد.
هوش مصنوعی: اگر کوه کن با تیشهاش به کوه بیستون ضربهای بزند، آن کوه هم ممکن است نرم شود. من هم به همین شکل، با کمی تلاش و ضربه زدن به سنگهای سخت، توانستم دلهای سنگی بسیاری را نرم کنم.
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از مشک میآید، دلربایی و تندیسهای لطیف را به یاد میآورد، و همچون خون در رگهای طراوتبخش حیوانات زیبا و دلنواز ختن جریان دارد.
هوش مصنوعی: شکر را به خاطر تلخی اش در ناخن من میگذارد، مانند طوطی که دهانش شیرین از سخن است.
هوش مصنوعی: در پی گرگ، اخوان چراغی روشن کردند. اگرچه چشمها با بوی پیراهن روشن شدهاند، من هنوز از این بوی آشنا آگاه شدم.
هوش مصنوعی: من به عشق و زیباییهای زندگی دل سپردم، اما در این راه اشتباه کردم و خود را در مشکلات و سختیهای وطن گرفتار کردم.
هوش مصنوعی: هیچ غنچهای از نالههای من دردی احساس نکرد، حتی اگر بلبل شبزندهدار با صدای دلخراش خود در باغ ناله کند.
هوش مصنوعی: سخن من را زنده و جاویدان میکند، چراکه من از دل و جان خودم این کلمات را به وجود آوردم.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش خود، موانع و محدودیتها را از بین بردم و با شجاعت و اعتماد به نفس، در جمع دوستانم نمایان شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم
غلط بود آن چه من دیدم خطا بود آن چه من کردم
اگر از محنت غربت بمیرم جای آن دارد
که بهر چون تو بدخوئی چرا ترک وطن کردم
اگر از تربتم بوی وفا ناید عجب نبود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.