بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن
باریک نگردد لب ساغر ز مکیدن
تا در دل صیاد، تمنای شکارست
از خاطر آهو نجهد فکر رمیدن
چون تیر گذشت از نظر آن سرو خرامان
آیین خدنگ است به دنبال ندیدن
آگاهی ما در گرو بی خبری نیست
خواب از سر ما می پرد از چشم پریدن
طول سفر عشق ز دل واپسی ماست
کوته شود این راه ز دنبال ندیدن
از وصل تسلی نشدن لازم عشق است
آرام نگیرد دل دریا ز تپیدن
فریاد که چون شمع درین محفل افسوس
عمرم به سر آمد به سرانگشت گزیدن
ارباب دل از تیغ اجل رنگ نبازند
بر خویش نلرزد گل این باغ ز چیدن
چون زهر چرا سبز نگردد سخن من؟
گوشم دهن مار شد از تلخ شنیدن
صائب چو سخن سر کند از مولوی روم
شیران بنیارند در آن دشت چریدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عشق و دردهای آن میپردازد. شاعر با تصاویری زیبا به توصیف حالات دل میپردازد. او میگوید که عشق چون گوهری باارزش است که بدون آب نمیتواند زنده بماند و دل عاشق به تپش ادامه میدهد. همچنین اشاره به دشواریها و فراق در عشق دارد و میگوید که از وصال نمیتوان به آرامش رسید. شاعر بر این باور است که عمرش به سر میرسد و نباید از مرگ ترسی داشت. در پایان، به تاثیر کلام مولانا بر شاعران و تلاش آنان در پیروی از او اشاره میکند. کل poem بر تنهایی، اشتیاق و تلخیهای عشق تمرکز دارد.
هوش مصنوعی: بدون آب، دُرّ (گهر) زیبایی نمیتابد و از تماشای آن، دهان ساغر (جام) باریک نمیشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل صیاد، آرزوی شکار وجود دارد، فکر فرار و ناامنی از ذهن آهو نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که تیر از نظر دور میشود، مانند آن است که خداوند به دنبال چیزی است که دیده نمیشود و آن سرو زیبا در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: دانش و شناخت ما بدون ناآگاهی امکانپذیر نیست و خواب و آرامش ما به خاطر غفلتها و بیتوجهیها دچار اختلال میشود.
هوش مصنوعی: طولانی بودن سفر عشق ناشی از دلتنگی ماست، اگر این نشانههای دلتنگی از بین بروند، این مسیر هم کوتاهتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: عشق به ما آرامش نمیدهد و دل ما نمیتواند از تپش بازایستد، حتی اگر به وصال برسیم.
هوش مصنوعی: تاسف و افسوس میزنم که همچون شمعی در این جمع، عمرم به پایان رسید و با حرص و حسرت، زمان را چشیدم.
هوش مصنوعی: اگر صاحبان دل از سرنوشت زودرس نترسند، پس گلهای این باغ از چیده شدن نخواهند ترسید و نلرزند.
هوش مصنوعی: چرا سخن من هرگز زیبا و خوشایند نمیشود، در حالی که در دلم احساس تلخی دارم؟ گویا شنیدنش برام به اندازه زهر دردناک است.
هوش مصنوعی: وقتی صائب به بیان سخنانش میپردازد، آنچنان شیرینی و قدرتی دارد که همانند شیران در دشت به گشت و گذار میپردازند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از یار بریدن بسزا وار گزیدن
مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن
چون سیم کشیده شده مویم بجوانی
از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن
از بسکه سخندانم هر گونه بگویم
[...]
جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
کز زلف بیاموختهای پرده دریدن
فریادرس او را که به دام تو درافتاد
یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن
ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام
[...]
با روی تو کفر است به معنی نگریدن
یا باغ صفا را به یکی تره خریدن
با پر تو مرغان ضمیر دل ما را
در جنت فردوس حرام است پریدن
اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد
[...]
گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن
جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن
طاقت برسیدهست ز طوفانِ فراقم
فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن
بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست
[...]
امروز درین شهر هر آن دل که شود گم
در حلقه گیسوی تو باید طلبیدن
چون سرو ثبات قدمی گیر که رشته ست
چون بلبل ازین شاخ بدان شاخ پریدن
باید قدمی بر سر هستی زدن اوّل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.