گنجور

 
صائب تبریزی

بعد از فنا ز هستی ما شور شد بلند

از چوب دار رایت منصور شد بلند

نتوان به خاک خون مرا پایمال کرد

شور قیامت زلب گور شد بلند

در دور خط دهان توشیرین کلام شد

گرد شکر ز قافله مور شد بلند

از ترک خانمان به طلبکاری کلیم

دست نوازش شجر طور شد بلند

رازی که سر به مهر ادب بود عمرها

آخر ز کاسه سر منصور شد بلند

پروانه نجات به دست آورد چو شمع

دستی که در دل شب دیجور شد بلند

بلبل نبرد راه ز مستی به وصل گل

چندان که دست شاخ گل از دور شد بلند

فریاد از درازی شبهاست خسته را

از زلف ناله دل رنجور شد بلند

در دیده ستاره نمک ریخت خواب تلخ

از خنده نهان که این شور شد بلند

در هیچ تربتی نبود شمع خانه زاد

از خاک کشتگان تو این نور شد بلند

آزار خلق اگر نبود برق خانمان

آتش چرا ز خانه زنبور شد بلند

چون زلفهای عاریه کوتاه گرد نیست

هر همتی که از می انگور شد بلند

گلبانگ عشق پرده نشین بود سالها

از صائب این ترانه مستور شدبلند

 
 
 
بابافغانی

ماتم نشست و کوکبه ی سور شد بلند

صد نیزه در حوالی ما نور شد بلند

گلبانک میفروش بدردی کشان رسید

پنداشتی که زمزمه ی صور شد بلند

تا روی بسته بود دم خلق بسته بود

[...]

سلیم تهرانی

آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند

شب های عیش چون مژه ی حور شد بلند

ساقی گشود تا سر خم را، چو لاله زار

چندین هزار کاسه ی مخمور شد بلند

هر ناخنی که مطرب مجلسی به تار زد

[...]

فیاض لاهیجی

آهم سحر چو از دل رنجور شد بلند

تا جیب آسمان ز زمین نور شد بلند

آسان مگیر نالة زار مرا به گوش

کاین دود دل ز سینه به صد زور شد بلند

در زیر پرده نشتر صد درد می‌خورد

[...]

سیدای نسفی

تا ناله از لب من مخمور شد بلند

از شیشه ها نوای دم صور شد بلند

امشب ز من ترانه مقصود شد بلند

کیفیتم ز باده انگور شد بلند

حزین لاهیجی

نبود عجب که از دل ما شور شد بلند

جایی که دود حوصلهٔ طور شد بلند

شد موج زن ز جلوهٔ او سیل فتنه ای

گرد خرابی از دل معمور شد بلند

هرگز نبود عمر فراق این قدر دراز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه