می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما
داغ دارد جام جم را کاسه زانوی ما
سایه زخم دورباش از وحشت ما می خورد
جوهر شمشیر داند سبزه را آهوی ما
می پرد شم حباب ما همان از تشنگی
گرچه پیوسته است با دریای رحمت، جوی ما
می توان بر خاک خون آلود ما کردن نماز
آب شمشیر شهادت داده شست و شوی ما
گرچه در مصر فراموشی مقید مانده ایم
می رسد چون جامه یوسف به کنعان بوی ما
آن که از پهلوی چرب ما چراغش نور یافت
می کند پهلو تهی امروز از پهلوی ما
غنچه دلگیر ما را برگ شکرخند نیست
ای نسیم عافیت، شبگیر کن از کوی ما
تازه دارد چهره خود را به آب تیغ کوه
داغ دارد باغبان را لاله خودروی ما
بلبل ما از گرفتاری ندارد شکوه ای
خنده گل می کند چاک قفس بر روی ما
ناله جغدست در گوشش نوای عندلیب
هر که صائب آشنا گردد به گفت و گوی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.