لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما

داغ دارد جام جم را کاسه زانوی ما

سایه زخم دورباش از وحشت ما می خورد

جوهر شمشیر داند سبزه را آهوی ما

می پرد شم حباب ما همان از تشنگی

گرچه پیوسته است با دریای رحمت، جوی ما

می توان بر خاک خون آلود ما کردن نماز

آب شمشیر شهادت داده شست و شوی ما

گرچه در مصر فراموشی مقید مانده ایم

می رسد چون جامه یوسف به کنعان بوی ما

آن که از پهلوی چرب ما چراغش نور یافت

می کند پهلو تهی امروز از پهلوی ما

غنچه دلگیر ما را برگ شکرخند نیست

ای نسیم عافیت، شبگیر کن از کوی ما

تازه دارد چهره خود را به آب تیغ کوه

داغ دارد باغبان را لاله خودروی ما

بلبل ما از گرفتاری ندارد شکوه ای

خنده گل می کند چاک قفس بر روی ما

ناله جغدست در گوشش نوای عندلیب

هر که صائب آشنا گردد به گفت و گوی ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۹۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم