گنجور

 
صائب تبریزی

عرق به چهره نشسته است آن پریوش را

که دیده است به این آبداری آتش را؟

ز عکس خویش در آیینه روی می پوشد

چگونه رام توان کرد آن پریوش را؟

مکن اشاره ابرو به کار بوالهوسان

مزن به صید زبون، تیر روی ترکش را

گهر به رشته برون آید از پریشانی

به زلف یار گذار این دل مشوش را

نیام سوز بود تیغ برق بی زنهار

نهان چگونه توان داشت عشق سرکش را؟

زمال، حرص محال است سیر چشم شود

که سوختن نبود اشتهای آتش را

ز دل میار نسنجیده حرف را به زبان

عنان کشیده نگه دار اسب سرکش را

به خاکساری ما صرفه نیست خندیدن

مکن به جام سفالین شراب بی غش را

گهر به سنگ زدن صائب از بصیرت نیست

مخوان به مردم بی درد شعر دلکش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۰۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را

که سوختن نبود اشتهای آتش را

ز چوب گل من دیوانه را چه ترسانی؟

کسی به چوب نترسانده است آتش را

تلاش مرتبه امتیاز کمتر کن

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

ز ناله منع مکن عاشق بلاکش را

کسی نه بسته به افسون زبان آتش را

به گرم و سرد جهان هر که ساخت همچون شمع

شکسته رونق بازار آب و آتش را

هجوم خار کند شعله را قوی چنگال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه