هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
به چشم آبله آمد برهنه پایی ما
ز چرب نرمی ما دشمنان دلیر شدند
خمیر مایه غم گشت مومیایی ما
چراغ دیده روزن ز خانه درگیرد
به آفتاب رسیده است روشنایی ما
ز دامن نظر اهل عشق پاکترست
زمین میکده از فیض پارسایی ما
به جامه گل رعنا به بوستان آید
گل عذار تو و چهره حنایی ما
نشسته است چنان نقش ما در آن درگاه
که آفتاب بود داغ جبهه سایی ما
تو پا به دامن منزل بکش، که تا دامن
هزار مرحله دارد شکسته پایی ما
ز هاله ماه شود در ته سپر پنهان
اگر بلند شود آه بینوایی ما
کجاست گوش سخن کش در انجمن صائب؟
که جوش کرد شراب سخنسرایی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
فروغ بزم سخن زآتش دل است آری
ز آشنایی عشق است روشنایی ما
صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد
[...]
رسید صبر به فریاد بینوایی ما
کلید روزی ما شد شکسته پایی ما
عجب که دیده ما سیر گردد از نعمت
که ساختند نگون، کاسه گدایی ما
سبک چو ابر بهاران ز لاله زار، گذشت
[...]
ظهور نعمت منعم بود گدایی ما
نوای عالم معنی است بینوایی ما
زمانه افسر شاهی به روی خاک انداخت
چو دید شوکت و شأن برهنه پایی ما
بیار باده و با ما مصاحبت انگیز
[...]
همین بود سبب دیر آشنایی ما
که زود گل نکند آتش جدایی ما
چه دیدهایم ندانم ز عشقبازی تو
چه جسته تو ندانم ز بیوفایی ما
به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.