گنجور

 
صائب تبریزی

زخمی که ز تیغ تو مرا بر سپر آمد

بیش از همه زخمی به جگر کارگر آمد

راهش به خیابان حیات ابد افتاد

عمری که به اندیشه زلف تو سرآمد

در دیده خورشید سیه کرد جهان را

خطی که ازان چهره روشن بدرآمد

دست از کمر مور میانان نکشیدم

چندان که مرا شیشه دل بر کمر آمد

هر برگی ازوبرگ نشاط است جهان را

چون فاخته سروی که مرا زیر پر آمد

از شور قیامت نکند روی به دنبال

هرکس به تماشای تو از خویش برآمد

از خویش برون رفته به همراه ناستد

آواره شد آن کس که مرا بر اثر آمد

نه روزی موری شد و نه قسمت برقی

این دانه به امید چه از خاک برآمد

فارغ ز جهان کرد مرا تیغ شهادت

آسوده شد آبی که به جوی گهر آمد

شد حلقه بیرون در اندیشه کونین

در خانه هر دل که خیال تو در آمد

از دانه ما نشو و نما چشم مدارید

کاین تخم نفس سوخته از خاک برآمد

صائب چه کشم منت دلسوزی احباب

چون لاله مرا داغ برون از جگر آمد

 
 
 
قطران تبریزی

تا ز آمدن دوست بر من خبر آمد

گوئی سرم از ناز بخورشید برآمد

چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار

بر من ز گل شادی پیوسته برآمد

روزی همه درد و غم مردم بسر آید

[...]

عنصرالمعالی

سلطان جهان در کف پیری شده عاجز

تدبیر شدن کن تو که چون شست درآمد

روزت بنماز دگر آمد بهمه حال

شب زود درآید که نماز دگر آمد

مسعود سعد سلمان

بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد

از دست بشد کارش و از پای درآمد

هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من

کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد

آن داد مرا گردش گردون که ز سختی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سوزنی سمرقندی

در راه مرادی صنمی در گذر آمد

رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد

شوخی شکری سروقدی قحبککی چست

کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد

در پیش وی استادم و راهش بگرفتم

[...]

انوری

بدرود شب دوش که چون ماه برآمد

ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد

زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست

مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد

نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه