گنجور

 
صائب تبریزی

چون آفتاب و ماه نظر را بلند کن

راهی که مشکل است ز همت سمند کن

این راه دور بیش ز یک نعره وار نیست

ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن

خون می خورد ز شوق لقای تو جوی شیر

از تنگنای نی سفری همچو قند کن

این کارخانه ای است که خون شیر می شود

هر چیز ناپسند تو باشد پسند کن

این ناخنی که بر جگر ما فشرده ای

از بهر امتحان به دل سنگ بندکن

ای آن که سنگ را به نظر لعل می کنی

بخت مرا به نیم نظر ارجمند کن

از دست خود مده طرف احتیاط را

از گرگ بیشتر، حذر از گوسفند کن

نقد دو کون در گره آستین توست

بخت بلند خواهی، دستی بلند کن

هر کس به قدر همت خود کرد ریزشی

صائب تو نیز دانه دل را سپند کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

جانا بیار باده و بختم بلند کن

زان حلقه‌های زلف دلم را کمند کن

مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم

آتش بیار و چاره مشتی سپند کن

زان جام بی‌دریغ در اندیشه‌ها بریز

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن

چشم طمع ز خوان خسان بی گزند کن

خاک است هستی تو و خواهی که زر شود

از کیمیای نیستیش بهره مند کن

در خلوت رضا ز سوی الله روزگیر

[...]

شیخ بهایی

ای دل علم به ملک قناعت بلند کن

چشم خرد زننگ جهان بی گزند کن

تا چند زاغ مزبله، لختی همان باش

خود را به نانمودن خود ارجمند کن

دشمن اگر زپستی همت لگد زند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
نظیری نیشابوری

درمان ضعف دل به لب نوشخند کن

حرفی بگوی و مشک و گلابی به قند کن

لب پاک از ترشح آب حرام کرد

طرف ردا به گردن صوفی کمند کن

بوی عبوس عارف شهرم دماغ سوخت

[...]

صائب تبریزی

اول علاج ما به نگاه کشند کن

آنگاه غیر را هدف نوشخند کن

از صد یکی به سوز نهانی نمی رسد

ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه