گنجور

 
صائب تبریزی

از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز

نگرفته خون من به زبان نیشتر هنوز

باآن که عمرهاست که از سر گذشته ام

صندل نمی برد ز سرم درد سر هنوز

روزی که آه من به هواداری توخاست

درخواب ناز بود نسیم سحر هنوز

شامی که طره تو میان رابه فتنه بست

سنبل نبسته بود به گلشن کمر هنوز

صبحی که چشم من به رخ اشک باز شد

پیمان نبسته بود صدف با گهر هنوز

درخواب بوسه ای ز دهانش ربوده ام

می سوزد از حلاوت آنم جگر هنوز

باآن که شد ز سنگ حوادث حریربیز

این شیشه هست گوش به زنگ خطر هنوز

الماس را دونیم تیغ آه من

گرم است زخم خصم، ندارد خبر هنوز

دل خون شد و همان ستم آسمان بجاست

گل کرد شمع (و)باد صبا در بدر هنوز

صائب اگر چه بر سر طوبی است جای من

درآتشم ز کوتهی پال و پر هنوز

 
 
 
جامی

آمد بهار و گلرخ من در سفر هنوز

خندید باغ و چشم من از گریه تر هنوز

شاخ شکوفه از خطر دی برست لیک

باشد ز آه سرد منش صد خطر هنوز

آمد درخت گل به بر اما چه فایده

[...]

محتشم کاشانی

دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز

تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز

بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم

گرد سر تو از سر خد بی‌خبر هنوز

بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا

[...]

غالب دهلوی

خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز

نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز

با آن که خاک شد به سر راه انتظار

پر می زند نفس به هوای اثر هنوز

تا خود پس از رسیدن قاصد چه رو دهد؟

[...]

قاآنی

ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر

اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز

الا بر آستان جلال تو آسمان

پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز

در مدح اهل فارس سرودم قصیده‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه