گنجور

 
صائب تبریزی

اول سری به رخنه دیوار می کشم

دیگر به آشیانه خود خار می کشم

سوزن تمام چشم شد از انتظار و من

با ناخن شکسته ز پا خار می کشم

چون زاهدان به مهره گل دل نبسته ام

از سبحه بیش غیرت ز نار می کشم

امسال خنده ام نه چو گل از ته دل است

خمیازه بر شکفتگی پار می کشم

از خار خار تیغ به تن پوست می درد

از خون فزون ز نیشتر آزار می کشم

دارم به هر دو دست دل نازک ترا

از موم گرد آینه دیوار می کشم

در حلقه جنون به چه رو سر درآورم؟

داغم به فرق و منت دستار می کشم

در حلقه جنون به چه رو سر درآورم؟

داغم به فرق و منت دستار می کشم

با شانه دست کرده یکی در شکست من

دست از میان طره طرار می کشم

آیینه ام، به جامه خاکستری خوشم

از بخت سبز زحمت زنگار می کشم

صائب ز کوچه گردی زلف آمدم به تنگ

خود را به گوشه دهن یار می کشم