گنجور

 
صائب تبریزی

به آسانی به روی زرد ما کی رنگ می آید؟

به دور ما می لعلی برون از سنگ می آید

تپیدنهای دل در گوش من آهسته می گوید

که از تمهید صلح یار بوی جنگ می آید

اگر سیل سبکرفتار در دنبال من باشد

همان از خواب سنگین، پای من بر سنگ می آید

من دیوانه بی اودر حریم خلد اگر باشم

گل و شبنم به چشمم دامن پر سنگ می آید

زعشق پاکدامن حسن سرکش وحشتی دارد

که طوطی در نظر آیینه را چون زنگ می آید

نمی گردد حجاب اهل بینش عالم صورت

به چشم می شناسان نشأه پیش از زنگ می آید

زحسن عاقبت نومید نتوان شد به دل سختی

نه آخر ناقه صالح برون از سنگ می آید؟

زخاک افسرده تر، از باد سر گردانترم صائب

علاج درد من از آب آتش رنگ می آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode