گنجور

 
صائب تبریزی

زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد

خط از لب تو سیه مست آب حیوان شد

زمین ساده پذیرای نقش زود شود

ز عکس روی تو آیینه کافرستان شد

بریدنی است زبانی که گشت بیهده گو

گرفتنی است سر شمع چون پریشان شد

زتوبه کردن من سود باده پیمایان

همین بس است که خواهد شراب ارزان شد

مرو به حلقه طفلان نی سوار، دلیر

که آب زهره شیران درین نیستان شد

نسیم سنبل فردوس آید از سخنش

دماغ هر که ز سودای او پریشان شد

نمی کنند گواه لباسیش را جرح

چو ماه مصر عزیزی که پاکدامان شد

ز بار خاطر من گشت دشتها کهسار

ز سیل گریه من کوهها بیابان شد

دل دونیم به زیر فلک نمی ماند

برون ز پوست رود پسته ای که خندان شد

امید هست به پروانه نجات رسد

چو شمع در دل شب دیده ای که گریان شد

مدار صبر ز سرگشتگان طمع صائب

که بیقرار بود گوهری که غلطان شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجد همگر

دریغ قصر مشید هدی که ویران شد

دریغ تخت سلیمان که بی سلیمان شد

دریغ و درد که خورشید نورگستر فضل

به زیر سایه این خاک تیره پنهان شد

وجود پاکش جان جهان فانی بود

[...]

سیف فرغانی

اگر تو توبه کنی کافری مسلمان شد

بتوبه ظلمت تو نور و کفرت ایمان شد

فرشتگان که رفیق تواند گویندت

چه نیک کرد کز افعال بد پشیمان شد

گرفت رنگ ارادت چو بوی تو بشنود

[...]

صوفی محمد هروی

رسید فصل بهار و جهان گلستان شد

گریست ابر بهاری و باغ خندان شد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
اهلی شیرازی

نصیب ما ز ازل درد و داغ و هجران شد

نصیبه ازل است این ملول نتوان شد

شکستگان محبت ره عدم رفتند

دل شکسته ماهم یکی از ایشان شد

چو غنچه جامه جانم درید و دلشادم

[...]

فضولی

فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد

که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد

مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم

مقام راحت ما خاک درگه خان شد

ای آفتاب فلک سایه خان فرخ رخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه