از غیرت رکابت از دیده خون روان است
اما چه می توان کرد پای تو در میان است!
سر جوش نوبهارست روی شکفته تو
رنگ شکسته من ته جرعه خزان است
از شکوفه عاشقان را در خاک و خون کشد عشق
گردد دلیل صیاد زخمی که خونچکان است
از حرف راست گردد پر خون دهن چو سوفار
دایم ز تیر شیون در خانه کمان است
بلبل ز ساده لوحی در آشیان طرازی است
در گلشنی که خاکش با باد همعنان است
ما می زنیم از جهل هر دم به دامنی دست
هر چند روزی ما در دست آسمان است
گوری است پر ز مرده صائب قلمرو خاک
گردون پر ستاره یک چشم خونفشان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و تضادهای زندگی اشاره دارد. شاعر از غم و درد ناشی از عشق و جدایی صحبت میکند و به زیبایی و سرزندگی معشوق اشاره میکند، در حالی که خود را در حال نادانی و بحران میبیند. او به تاثیر عشق بر دل عاشقان و زخمی شدن آنها به دلیل این احساسات اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه این عشق میتواند به زخمهای عمیق و درد تبدیل شود. در نهایت، شعر به پوچی و فانی بودن زندگی افتخار میکند و بر این نکته تأکید دارد که ماهیت وجود، با شادی و غم در هم آمیخته است.
هوش مصنوعی: از شدت غیرت و شجاعت تو، چشمانم پر از اشک و خون است، اما چه کاری از دست من برمیآید وقتی که تو در این میان قرار داری!
هوش مصنوعی: در بهار، زیبایی و شادابی تو به وضوح نمایان است، در حالی که من، با حالتی افسرده و رنگ باخته، نشان از خزان و دلتنگی دارم.
هوش مصنوعی: عشق میتواند عاشقان را به سختی و درد و سختی بکشاند و در این بین، صیادی که زخم خورده، دلیلی بر وجود این عاطفه و احساسات عمیق است که او را به جستجوی شکار وادار میکند.
هوش مصنوعی: شمار خطاهای زبان و ناتوانی در بیان حقیقت میتواند باعث بروز درد و ناراحتی شود. هر فردی که نمیتواند راست بگوید، مثل خورشید درخشان است که همیشه در تیررس تیرهای نارسایی و ناامیدی قرار دارد. در این اوضاع، فریاد و ضجهها به گوش میرسد و فضا پر از تنش و اضطراب است.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر سادگیاش در لانهاش جوری زیبا آذینبندی میکند، در باغی که خاک آن با وزش باد همصداست.
هوش مصنوعی: هر روز از نادانی خود برمیداریم و در دامن طبیعت به آگاهی و شناختی دست مییابیم، هرچند که سرنوشت ما در دستان بزرگی است.
هوش مصنوعی: در دل زمین، جایی مملو از مردگان است و در آسمان، که پر از ستارههاست، یک چشم اشکآلود وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است
در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است
در عشق درد خود را هرگز کران نبینی
زیرا که عشق جانان دریای بیکران است
تا چند جویی آخر از جان نشان جانان
[...]
جانم فدای جانان گر میل او به جان است
فرمان دلپذیرش بر جان ما روان است
در پای سرو قدش افتادهام به خواری
من خاک آستانت، رویم به آستان است
از دل سوی زبانم، آتش زند زبانه
[...]
هر قطرهای از این بحر دریای بیکران است
در چشم ما نظر کن بنگر که عین آن است
هر آینه که بینی تمثال او نماید
آئینه این چنین بود تمثال آن چنان است
زنده دلان عالم دارند حیاتی از وی
[...]
از غیرت رکابت از دیده خون روان است
اما چه می توان کرد پای تو در میان است!
پاس ادب فکنده است بر صدر جای ما را
هر چند سجده ما بیرون آستان است
در پله ترقی است مشرب چو عالی افتاد
[...]
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.