شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای
چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای؟
هر چه در خاطر عاشق گذرد می دانی
خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای
تو که هرگز سخن اهل سخن نشنیدی
چون سخنساز و سخن فهم و سخندان شده ای؟
تو که از خانه ره کوچه نمی دانستی
چون چنین راهزن و رهبر و ره دان شده ای
تو که از شرم در آیینه ندیدی هرگز
به اشارات که این طور شفادان شده ای؟
تا پریروز شکرخند نمی دانستی
این زمان صاحب چندین شکرستان شده ای
بر نهال تو صبا دوش به جان می لرزید
این زمان بارور از میوه الوان شده ای
پیش ازین بود نگاه تو به یک دل محتاج
این زمان دلزده زین جنس فراوان شده ای
بود آواز تو چون خنده گل پرده نشین
چه ز عشاق شنیدی که نواخوان شده ای؟
یوسف از قافله حسن تو غارت زده ای است
به دعای که چنین صاحب سامان شده ای؟
جای قد، سرو خجالت کشد از روی بهار
تا تو چون آب درین باغ خرامان شده ای
دل و جان خواه ز عشاق که با آن رخ و زلف
لایق صد دل و شایسته صد جان شده ای
می توان مرد برای تو به امید حیات
که ز خط خضر و ز لب عیسی دوران شده ای
از ادای سخن و از نگه عذرآمیز
می توان یافت که از جور پشیمان شده ای
چون فدای تو نسازد دل و دین را صائب؟
که همان طور که می خواست بدانسان شده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دگرگونی و تحول شخصیت یک عاشق است که از حالتی ساده و ناآگاه به فردی باشعور و دارای ادراکات عمیق تبدیل شده است. شاعر به ویژگیهای جدید او اشاره میکند، از جمله: تبدیل شدن به فردی شوخ و میخواره، آشنا شدن با عشق و احساسات، و اینکه اکنون درک بیشتری از زندگی و عشق دارد. او که در گذشته از زیباییها و جذابیتهای عشق بیخبر بود، حالا به یک شخصیت جذاب و دلربا تبدیل شده است. شاعر از مراحل این تغییر و تأثیرات آن بر روی خود و دیگران سخن میگوید و به زیبایی و جذابیت عشق اشاره میکند. در نهایت، متوجه میشویم که این دگرگونیها باعث شده تا او به کسی با ارزش و دلخواه برای دیگران تبدیل شود.
هوش مصنوعی: تو با خوشی و شوق و سرخوشی زندگی میکنی و در شبها به گشت و گذار میپردازی و شعر عاشقانه میخوانی؛ چشم بد دور از تو که به خاطر این روش زندگیات، زمان به سرعت میگذرد و تو به یک دشواری و چالش دچار شدهای.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل عاشق بگذرد، تو آن را میدانی، چرا که به خوبی یاد گرفتهای و درک کردهای.
هوش مصنوعی: تو که هیچگاه حرف کسانی را که در فن سخنوری استادند نشنیدهای، چطور به انسانی تبدیل شدهای که هم خوب سخن میگوید، هم خوب میفهمد و هم خوش بیان است؟
هوش مصنوعی: تو که از مسیر خانه و کوچه خبر نداشتی، چطور اینقدر تبدیل به راهنمایی و دزد جادهها شدهای؟
هوش مصنوعی: تو که به خاطر شرم، هرگز در آینه به خودت نگاه نکردی، چطور ممکن است متوجه اشارهها شوی و اینقدر شفا یافته و دگرگون شدهای؟
هوش مصنوعی: تا دیروز نمیدانستی چقدر شیرینی و خوشحالی در زندگیات وجود دارد، اما حالا به لطف موقعیتها و اتفاقات خوب، به یک منبع بزرگ از شادی و خوشبختی تبدیل شدهای.
هوش مصنوعی: دیشب نسیم بر روی درخت تو حساس بود و حالا تو بارور شدهای و میوههای رنگارنگی به ثمر آوردهای.
هوش مصنوعی: پیش از این، نگاه تو به یک دل نیازمند بود، اما اکنون دل من از این نوع محبت و محبتهای زیاد خسته شده است.
هوش مصنوعی: صدای تو مانند خنده گل است، ای کسی که در پرده نشینی. چه از عاشقان شنیدهای که حالا به آوازخوانی مشغول شدهای؟
هوش مصنوعی: یوسف از زیباییهای تو به طرز شگفتانگیزی بهرهمند شده است، این سوال مطرح است که چگونه فردی مثل تو توانسته اینگونه مورد توجه و نعمت قرار بگیرد؟
هوش مصنوعی: سرو به خاطر زیبایی تو از خودش شرمنده است و بهار هم تحت تاثیر جلوهگرایت در این باغ، مانند آب روان شدهای.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان میخواهند از عاشقان، چرا که با آن چهره زیبا و موهای خوشفرم، سزاوار عشق و محبت صد دل و صد جان شدهای.
هوش مصنوعی: میتوان برای تو جان داد به امید زندگی، چون تو مانند خیرو فعال و نعمتبخش هستی که زندگی را به ارمغان میآوری.
هوش مصنوعی: از طرز صحبت کردن و نگاه معذرتخواهانهات میتوان فهمید که از رفتار ناعادلانهات پشیمانی.
هوش مصنوعی: هرگاه دل و ایمان من نتواند فدای تو شود، صائب، چه کنیم؟ تو همانطور شدهای که میخواستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای
ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای
عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
[...]
ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای
عشقت آن مایه نیفشرد که عمان شده ای
خواب آسایشی از خویش دگر چشم مدار
کز خیال لبش ای دیده نمکدان شده ای
نگذری تا ز رعونت نچشی لذت درد
[...]
امشب ای زلف سیه سخت پریشان شدهای
مگر آگه ز دل بی سر و سامان شدهای
گر ز دست تو به هر حلقه دلی لرزان نیست
پس چرا با همه تاب این همه لرزان شدهای
هم گره بر کمر سرو خرامان زدهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.