گنجور

 
صائب تبریزی

ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد

این صفیر آتشین جان مرا پروانه کرد

تا قیامت جوهر تیغ زبانها می شود

عشق چون فرهاد و مجنون هر که را افسانه کرد

پیش آن لبها که نی در ناخن شکر شکست

بهر جوی شیر نتوان گریه طفلانه کرد

عشق تا برد از سرم بیرون غرور عقل را

جبهه ام را سنگ صندل سای هر بتخانه کرد

تا زخواب ناز مژگان تو قامت راست کرد

سینه آیینه را زخم نمایان شانه کرد

هر که دنبال من آید مست گردد در دو گام

نقش پارا مستی رفتار من پیمانه کرد

نیست آسان زیر کوه درد قد افراشتن

چون کمان در سینه من ناوک او خانه کرد

هر که را بر خاک بنشانی به خاکت می کشد

شمع آخر تکیه بر خاکستر پروانه کرد

روی گرم عشق دل را کرد صائب بی ادب

میهمان را این چنین گستاخ صاحبخانه کرد

می تواند دست زد در دامن منزل چو راه

هر که صائب چون خیال خود سفر در خانه کرد

 
 
 
جامی

وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

آشنا ناگشته از عقل و خرد بیگانه کرد

هر مسلمانی که شکل آن بت بدکیش دید

پشت بر محراب و مسجد روی بر بتخانه کرد

آن که هر جا قصه لیلی و مجنون خواندی

[...]

اهلی شیرازی

پیش اغیار آن پریرخ تا دو سنبل شانه کرد

هردو عالم را پریشان بر دل دیوانه کرد

روی و مویش فتنه اما چشم او مردم کش است

با شهیدان هرچه کرد آن نرگس مستانه کرد

نام من از گوشه گیری گم چو مجنون گشته بود

[...]

صائب تبریزی

ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد

اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد

تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا

زلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟

سیدای نسفی

جامه باف امرد خط رخسار خود را شانه کرد

عشقبازان را اصول شانه اش دیوانه کرد

بیدل دهلوی

حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد

قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه کرد

با رطوبتهای پیری برنیامد پیکرم

از نم این برشکال آخر کمانم خانه کرد

دل شکستی دارد اما قابل اظهار نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه