چگونه درد خود از مردمان نهان دارم
که از شکستگی رنگ ترجمان دارم
نمانده است مرا در بساط جز آهی
هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم
سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست
خجالتی که من از روی میهمان دارم
به مرگ قطع امید از خدنگ او نکنم
هنوز صبح امیدی ز استخوان دارم
گناهکار ندارد ز آیه رحمت
توقعی که من از خط دلستان دارم
سر نیاز مرا پایمال ناز مکن
که حق سجده بر آن خاک آستان دارم
اگر به دامن یوسف نمی رسد دستم
به این خوشم که سر راه کاروان دارم
درین بهار که دادم به دست عقل عنان
هزار سلسله دیوانگی زیان دارم
شکفتگی طلبم صائب از دل پر شور
ز شوره زار تمنای زعفران دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم
وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین
فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم
[...]
جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر
زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم
جهانیانرا چون صبح روشنست ز من
که مهر خدمت تو در صمیم جان دارم
از آن چو شمع مرا بر سر آمدست زبان
[...]
ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم
تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
[...]
بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو
مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم
منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو
ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم
خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم
ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم
توکی زناز قدم می نهی زخانه برون
بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم
پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.