یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی
تبخال زد از آه جگرسوز لب صبح
وز دل تو ستمگر دم سردی نکشیدی
صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بی درد گریبان ندریدی
چون بلبل تصویر به یک شاخ نشستی
زافسردگی از شاخ به شاخی نپریدی
از جذبه آهن شرر از سنگ برآمد
از مستی غفلت تو گرانجان نرهیدی
این لنگر تمکین تو چون صورت دیوار
زان است که از غیب ندایی نشنیدی
یک صبحدم از دیده سرشکی نفشاندی
از برگ گل خویش گلابی نکشیدی
چون صورت دیوار درین خانه شدی محو
دنباله یوسف چو زلیخا ندویدی
گردید ز دندان تو دندانه لب جام
یک بار لب خود ز ندامت نگزیدی
زان سنگدل و بی مزه چون میوه خامی
کز عشق به خورشید قیامت نرسیدی
ایام خزان چون شوی ای دانه برومند؟
از خاک چو در فصل بهاران ندمیدی
نگذشته ز آتش، نخورد آب خردمند
تو در پی سامان کبابی و نبیدی
در پختن سودا شب و روز تو سر آمد
زین دیگ به جز زهر ندامت چه چشیدی؟
پیوسته چراگاه تو از چون و چرا بود
از گلشن بی چون و چرا رنگ ندیدی
از زنگ قساوت دل خود را نزدودی
جز سبزه بیگانه ازین باغ نچیدی
از بار تواضع قد افلاک دوتا ماند
وز کبر تو یک ره چو مه نو نخمیدی
از شوق شکر مور برآورد پر و بال
صائب تو درین عالم خاکی چه خزیدی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و ندامت شاعر اشاره دارد. شاعر از یاسمن یاد میکند که هرگز از آن نچیده و از غفلت و بیاهمیتی خود به زیباییهای زندگی شکایت میکند. او به دلهایی که سرد و سنگدل هستند و از عشق و محبت دورند، انتقاد میکند. شاعر به استفاده نکردن از فرصتها و غفلت از عشق و زیباییها میگوید و حسرت میخورد که چطور نتوانسته از لذتهای زندگی بهرهمند شود. او از خود میپرسد که چرا در این دوران خزان، به سراغ رشد و شکوفایی نرفته و از درد و رنج ناشی از کمتوجهی خود شکایت دارد. در نهایت، او از وضعیت خود ناراضی است و به پوچی و تلخی زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در یک روز، اگر از یاسمن صبح گلی نچینی، زیبایی صبحگاه دیگر به خاطر کمبود محبت و عشق از بین خواهد رفت.
هوش مصنوعی: از درد دل سوزانم، بر لب صبح تبخال زده است و تو از دل سخت و ستمگرت نتوانستی نفس سردی بیرون بدهی.
هوش مصنوعی: فلک بارها لباس خود را عوض کرده، اما تو هیچ وقت بیدرد و رنج، دلی را نشکستی.
هوش مصنوعی: وقتی تو همچون بلبل روی یک شاخه نشستهای، به خاطر اندوه و غم دیگر به شاخههای دیگر نمیپری.
هوش مصنوعی: از تاثیر نیروی آهنی، شعلهای از سنگ به وجود آمد. تو به خاطر غفلت و بیخبریات، از این وضعیت سنگین و دشوار رهایی نیافتی.
هوش مصنوعی: این لنگر اطاعت تو مانند دیواری است که از غیب ندا و پیامی نداشتی.
هوش مصنوعی: یک صبح روشن، اشکی از چشمت نریختی و از گل خود هیچ عطری نپاشیدی.
هوش مصنوعی: وقتی که مانند دیواری در این خانه شدهای، دنبالهی یوسف را مانند زلیخا نمیدوی.
هوش مصنوعی: دندان تو باعث ترک خوردن لب جام شده است، اما تو یک بار هم لب خود را به خاطر حسرت نگزیدید.
هوش مصنوعی: از آن دل سنگی و بیروح، مانند میوهای ناپختهای که به عشق و نور قیامت نتوانستهای برسد.
هوش مصنوعی: ای روزهای پاییز، تو چه زمانی به بار میآیی ای دانهی پرورشیافته؟ در زمانی که از خاک در بهار روییدهای، چرا در این فصل پاییز ظاهر نشدی؟
هوش مصنوعی: خردمند از آتش کبابی عبور نکرده و به دنبال راه چارهای نیست که به او آب بدهد.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، تو در حال جوشاندن غم و اندوه بودی و از این آتش چه چیز جز تلخی و پشیمانی به دست آوردی؟
هوش مصنوعی: همیشه چراگاه تو به دلیل عدم سؤال و پرسش بوده است؛ از باغی که هیچ نقص و کمبودی ندارد، رنگ و زیبایی ندیدهای.
هوش مصنوعی: به قلب خود ظلمت و زشتی را راه نده و فقط از زیباییهای این باغ استفاده کن و بیدلیل به سراغ چیزهای بیگانه نرو.
هوش مصنوعی: بخاطر فروتنی تو، قد آسمانها دو برابر شد و به خاطر غرور تو، مانند هلال ماه از رشد باز ماندی.
هوش مصنوعی: از خوشحالی شکر، مور پر و بال میزند. صائب، تو در این جهان خاکی چه چیزی را پنهان کردهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
تا رخت گشادی و دکان بازکشیدی
چون جولهه حرص در این خانه ویران
از آب دهان دام مگس گیر تنیدی
از لذت و از مستی این دانه دنیا
[...]
درویش به جز بویِ طعامش نشنیدی
مرغ از پسِ نان خوردن او، ریزه نچیدی
ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی
از خاک درِ دوست به مقصود رسیدی
دل جان نتوانست ز دستِ غم او برد
خوش وقت تو ای اشک که بر آب چکیدی
گفتم که ندیدم دهن تنگ تو را هیچ
[...]
دوش ایدل دیوانه بدان مست رسیدی
او مست و تو دیوانه، چه گفتی؟ چه شنیدی؟
یا من هو اقرب بی من حبل وریدی
فی حبک فارقت قریبی و بعیدی
کندم دل از اغیار و بدادم به تو ای یار
زان روی که قفل دل ما را تو کلیدی
من سافر لاید له زاد بلاغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.