گنجور

 
صائب تبریزی

ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم

ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم

میزان نظر سنگین تر آمد پله خوابم

چو خواب امن را با دولت بیدار سنجیدم

به آسانی نشد باز این گره چون خامه از کارم

به زیر تیغ رفتم تا ز بند آزاد گردیدم

ز چوب دار، نخل میوه دارم گشت عریانتر

ز بس از سردی بی حاصلان بر خویش لرزیدم

ز چشم باز دایم در ره سیل خطر بودم

فتادم در حصار عافیت تا چشم پوشیدم

زمین تاج سر من بود تا سر در هوا بودم

فرو رفتم به خود افلاک را در زیر پا دیدم

نشد بر خاکساریهای من چون آب رحم آرد

به پای سرو این گلزار چندانی که غلطیدم

ز گوش بسته سنگین دلان تیرم به سنگ آمد

درین محفل ز بی برگی چونی چندان که نالیدم

به عهد من زمین نایاب چون اکسیر شد صائب

ز بس خون خوردم و بر لب ز غیرت خاک مالیدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم

جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم

بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده

بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم

بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیده‌ست

[...]

محتشم کاشانی

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم

کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم

گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی

به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم

دلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن

[...]

صائب تبریزی

زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم

جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم

مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری

که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم

ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم

ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم

بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی

چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم

فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از واعظ قزوینی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه