ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم
ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم
میزان نظر سنگین تر آمد پله خوابم
چو خواب امن را با دولت بیدار سنجیدم
به آسانی نشد باز این گره چون خامه از کارم
به زیر تیغ رفتم تا ز بند آزاد گردیدم
ز چوب دار، نخل میوه دارم گشت عریانتر
ز بس از سردی بی حاصلان بر خویش لرزیدم
ز چشم باز دایم در ره سیل خطر بودم
فتادم در حصار عافیت تا چشم پوشیدم
زمین تاج سر من بود تا سر در هوا بودم
فرو رفتم به خود افلاک را در زیر پا دیدم
نشد بر خاکساریهای من چون آب رحم آرد
به پای سرو این گلزار چندانی که غلطیدم
ز گوش بسته سنگین دلان تیرم به سنگ آمد
درین محفل ز بی برگی چونی چندان که نالیدم
به عهد من زمین نایاب چون اکسیر شد صائب
ز بس خون خوردم و بر لب ز غیرت خاک مالیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس ناامیدی و رنج را از تجربیاتش در زندگی بیان میکند. او از دشواریهای خود میگوید که همچون گرهای در کارش به سختی باز میشود. با وجود تلاشهایش، احساس میکند در حصاری از آرامش کاذب گرفتار شده است و遭遇هایش او را به شدت تحت فشار قرار میدهد. وی از سردیها و بینتیجه بودن برخی تلاشها سخن میگوید و بر دشواریهایی که برای رسیدن به آرامش و موفقیت متحمل شده، تأکید دارد. در نهایت، او نسبت به درد و رنجهایش و نیز تلخیهای ناشی از چالشهای زندگی ابراز ناامیدی میکند و احساس میکند که هیچچیز به او رحم نمیکند.
هوش مصنوعی: از شدت خشکی و بیآبی، دلم از دریا ناامید شد و از روی تلخ و غمانگیز آن، دامن خود را با دانههای گرانبها پر کردم.
هوش مصنوعی: دیدگاه و نگرش من به زندگی جدیتر و سنگینتر شده است. وقتی خواب آسوده و آرامشبخش خود را با برکت و فرصتهای واقعی روزمره مقایسه میکنم، متوجه میشوم که بیداری و آگاهی ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: به راحتی نتوانستم این مشکل را حل کنم. مانند رشتهای که از زیر تیغ میگذرد، من نیز برای رهایی از بندهای خود تلاش کردم.
هوش مصنوعی: از درخت نخل میوه میچینم، اما در این سرمای بیحاصل، احساس عریانی میکنم و به شدت از سرما لرزیدم.
هوش مصنوعی: من همیشه با چشمانی باز در مسیر خطر قرار داشتم و به همین خاطر در پناه راحتی و آرامش قرار گرفتم، اما وقتی چشم را بستم و بیاحتیاط شدم، به مشکلات افتادم.
هوش مصنوعی: زمین برای من مانند تاجی درخشنده بود، تا زمانی که سرم در آسمان بود. اما وقتی به خودم آمدم، فهمیدم که آسمانها را زیر پا دارم.
هوش مصنوعی: در برابر تواضع و خاکساریام، مانند آبی که بر پای درخت سرو در گلزار میریزد، هیچ رحمی نداشته است. من چقدر در این مسیر لغزیدم و به زمین افتادم.
هوش مصنوعی: در این جمع، سنگینی دلم مرا به شدت آزار میدهد؛ گویی تیرِ غم به سنگی سخت خورده و بیتأثیر مانده است. هرچه مینالیدم و شکوه میکردم، باز هم از بیبرگیام چیزی تغییر نکرد.
هوش مصنوعی: به عهد من، زمین مانند اکسیر کمیاب و نایاب شده است. صائب، به خاطر خونریزیهایی که تحمل کردهام، زمین را با غیرت خود به خاک میمالم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیدهست
[...]
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم
دلم زان آفت جان بود فارغوز بلا ایمن
[...]
بمیزان نظر حسن تو را با ماه سنجیدم
میان این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم
زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری
که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم
ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم
[...]
ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.