گنجور

 
صائب تبریزی

هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است

دفتر ایجاد را چون فرد باطل گشته است

دست ناقابل و بال گردن و بار سرست

زحمت سر کم دهد دستی که قابل گشته است

از قساوت قابل تلقین چو خون مرده نیست

دل سیاهی کز نسیم صبح غافل گشته است

در سبکباری بود باد مراد این بحر را

کف خس و خاشاک را بسیار ساحل گشته است

قامت خم گشته را اصلاح کردن مشکل است

راست نتوان کرد دیواری که مایل گشته است

از حضور عاشقان دارد خبر در زیر تیغ

آیه رحمت به شان هر که نازل گشته است

رهنورد شوق را استادگی سنگ ره است

از سبکسیری به دریا سیل واصل گشته است

از عبادت سجده شکرست صائب طاعتم

چشم من تا آشنا با کعبه دل گشته است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بلند اقبال

مشکل دل گفتم اززلفت یقین حل گشته است

با سر زلفت حدیث اومطول گشته است

دروجود جوهر فرد اشتباهی داشتم

از دهانت پیش من اکنون مدلل گشته است

چشمت ار دارد مژگان لشکر افراسیاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه