گنجور

 
صائب تبریزی

می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر

تیغ لنگر دار دارد زخم کاری بیشتر

هرکه راچون شانه دردل زخم کاری بیشتر

می کند زلف سخن راشانه کاری بیشتر

بر کم وبیش محبت بیقراری شاهدست

هر قدر افزون محبت، بیقراری بیشتر

هر قدر پیغام نومیدی ز معشوقان رسد

عاشقان رامی شود امیدواری بیشتر

دورتر شد راه ما از سعی بی هنجار ما

کودکان رامانده سازد نی سواری بیشتر

هرکه امیدش به عصیان کمتر از طاعت بود

می برد روز قیامت شرمساری بیشتر

گرچه می گردد ز آتش پخته هر خامی که هست

خامتر هرکس که دارد جزو ناری بیشتر

دانه بهتر درزمین نرم بالامی کشد

سرفرازی بیشتر چون خاکساری بیشتر

د ربلندی گرمی خورشید می گردد زیاد

حسن، عالمسوز گردد در سواری بیشتر

زلف از سر در هوایی هر نفس در عالمی است

می نماید حسن راخط پرده داری بیشتر

فیض ریزش دارد ارباب کرم راتر دماغ

خنده برق است درابر بهاری بیشتر

می شود چون ماه کنعان عاقبت مالک رقاب

از عزیزان می کشد هر کس که خواری بیشتر

می کند خواب فراغت در شبستان لحد

هر که اینجا می کند شب زنده داری بیشتر

از دلیل پوچ دایم فلسفی د رزحمت است

کودکان رامانده سازد نی سواری بیشتر

می شود صائب دعا در دامن شب مستجاب

وقت خط هست ازبتان امیدواری بیشتر

 
 
 
فیاض لاهیجی

از نسیم خط دلم را بیقراری بیش‌تر

شورش دیوانه از باد بهاری بیش‌تر

دوش کز هر شب قرارش با تغافل بیش بود

بود ما را هم زهر شب بیقراری بیش‌تر

از غضب هر چند نازش بار بر دل می‌نهاد

[...]

واعظ قزوینی

میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر

زان بتقصیرم بود، امیدواری بیشتر

کوچکان را مینماید در نظر دولت بزرگ

هست میدان نگین وقت سواری بیشتر

از سفر کردن شود کس دلنشین عالمی

[...]

حزین لاهیجی

می کند دل در خم زلف تو زاری بیشتر

شب چو شد، بیمار دارد بی قراری بیشتر

گرچه به می گردد از پرهیز، هر دردی که هست

درد دین را می کند پرهیزگاری بیشتر

ابر دریا دل کند گل در گریبان خار را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه