گنجور

 
صائب تبریزی

به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم

ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم

چو درد و داغ محبت درین قلمرو وحشت

بغیر گوشه دل هیچ جا قرار ندارم

گذشته است ز منصور پایه سخن من

سر جدال به هر طفل نی سوار ندارم

عنان سیر مرا شوق بیقرار که دارد؟

که همچو ریگ روان هیچ جا قرار ندارم

خجل ز رهزن این وادیم که در همه عالم

چو گردباد لباسی به جز غبار ندارم

گرم به چرخ برآرد، ورم به خاک سپارد

دماغ شکر و شکایت ز روزگار ندارم

هزار حلقه فزون جنگ با نسیم نمودم

هنوز راه در آن زلف تابدار ندارم

عبیر پیرهن گوهرست گرد یتیمی

به دل غباری ازان خط مشکبار ندارم

(بود چو تیغ ز من آب لاله زار شهادت

چه شد به ظاهر اگر نم به جویبار ندارم؟ )

گذشتیم از سر ناموس و اعتبار چو صائب

هنوز در نظر عشق اعتبار ندارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فضولی

بدلبری سر و کاری درین دیار ندارم

درین دیار چه مانم چو هیچ کار ندارم

مرا نمی شمرد آن مه از سکان در خود

برون روم چو درین شهر اعتبار ندارم

مصیبت است بغربت غم هجوم رقیبان

[...]

فیاض لاهیجی

به جیب چاک و به دل داغ هجر یار ندارم

چه سان به سیر روم روی لاله‌زار ندارم

لب هوس چه گشایم به آب چشمة حیوان!

اجازت از دم شمشیر آبدار ندارم

رسید دست و گریبان، بهار و سبزه برآمد

[...]

جویای تبریزی

به شهربند تعلق دمی قرار ندارم

سر مصاحبت اهل این دیار ندارم

دماغ دیدن اغیار و جور یار ندارم

منم که با بد و نیک زمانه کار ندارم

مربی ام بود آب و هوای مملکت عشق

[...]

بیدل دهلوی

می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم

خزان‌گمست به باغی‌که من بهار ندارم

هوس چه ریشه‌ کند در زمین شرم دمیدن

چو تخم اشک عرق واری آبیار ندارم

محبت از دل افسرده‌ام به پیش که نالد

[...]

سعیدا

اگرچه در نظر خلق اعتبار ندارم

ولی چو آینه در دل ز کس غبار ندارم

مرا که شهره به سرگشتگی شدم چه کنم

چو جام باده به گردیدن اختیار ندارم

اگرچه یک گل از این بوستان نچید دلم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعیدا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه