گنجور

 
صائب تبریزی

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او

همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ خویش

بیشتر ظاهر شود از پرده نور روی او

در گریبان صبا مشتی عرق گردیده است

نکهت پیراهن یوسف ز شرم بوی او

با هزاران دست نتواند عنان دل گرفت

سرو در وقت خرام قامت دلجوی او

از گداز شرم با آن خیرگی گردد هلال

بگذرد گر آفتاب شوخ چشم از کوی او

چون صف مژگان دو عالم را کند زیر و زبر

تیغ را سازد علم چون غمزه جادوی او

می رود دایم سراسر در خیابان بهشت

هر که را زخم نمایانی است از بازوی او

می‌زند چون گل دو عالم موج آغوش امید

تا کجا شمشیر خواباند خم ابروی او

نیست در دامان گل شبنم، که تا روی تو دید

از خجالت آب شد آیین بر زانوی او

چون تواند دیده صائب به گرد او رسید؟

خاک زد در دیده اختر رم آهوی او

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

چشم عالم روشن است از آفتاب روی او

هر چه می گویند مردم هست گفت و گوی او

جان چه باشد تا که باشد قیمت جانان من

هر دو عالم قیمت یک تاره ای از موی او

از عرب آمد ولی ملک عجم نیکو گرفت

[...]

هلالی جغتایی

روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او

شب روم، لیکن چه حاصل چون ببینم روی او؟

او بقتلم شاد و من غمگین، که گاه کشتتم

ناگه آزادی نبیند ساعد و بازوی او

دارد آن ابرو کمان پیوسته بر ابرو گره

[...]

محتشم کاشانی

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او

تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او

میشود صد نکته‌ام خاطر نشان تا میشود

نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او

زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
عرفی

تا به خون ریزیم اشارت ها نمود ابروی او

میل خون ریزی خود فهمیدم از هر موی او

چون خرامد در دلم جان، هم چو آب زندگی

سر نهد در پای سرو قامت دلجوی او

تا خیال قامتش بیرون نیامد از دلم

[...]

صائب تبریزی

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه