دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست
شعله لاغر این چنین از چشم تنگ مجمرست
نیست غافل گلشن از احوال بیرون ماندگان
رخنه دیوار بهر مرغ بی بال و پرست
من که دارم تکیه بر شمشیر چون سازم، که چرخ
غوطه در خون می دهد آن را که از گل بسترست
بس که رم خورده است از معموره عالم دلم
دیده روزن به چشم من دهان اژدرست
می خورم چون موج حسرت غوطه در بحر سراب
آب حیوان از تغافل های خشک من ترست
ما که از دل خارخار جاه بیرون کرده ایم
بوته خاری به فرق ما به از صد افسرست
سبزه زنگار چار انگشت بر آیینه ام
بهتر از کوه گران منت روشنگرست
کرده ام قطع نظر از گرم و سرد روزگار
بی نیاز آیینه ام از صیقل و خاکسترست
آفتاب هر کسی از مشرقی آید برون
می پرستان را دهان شیشه می خاورست
چون نگردد هر سر مو مشرق آهی مرا؟
شعله جواله خونین دل مرا در مجمرست
چون لباس ارغوان رنگش نباشد داغ داغ؟
لاله را در پیرهن از رشک رویت اخگرست
می چکد شهد حلاوت صائب از گفتار تو
طوطی کلک ترا منقار گویا شکرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در توصیف درد و رنج شاعر و احساسات عمیق او نسبت به دنیای اطرافش است. شاعر از ناامیدی و حسی غمانگیز سخن میگوید که به خاطر بدیهای دوران مدام بر او سایه افکنده است. او به این میاندیشد که چگونه میتواند در این شرایط سخت زندگی کند، در حالی که بر شمشیر استوار است و به خون غوطهور میشود.
شاعر به معصومیت و زیبایی گلشن اشاره میکند و به وضعیت کسانی که در حاشیه ماندهاند، توجه دارد. او احساس میکند که دیگران از شرایطش خبر ندارند و به شکست دلش پرداخته و میگوید که حالش را هیچکس نمیداند. در کنار حسرتها و نگرانیها، او به زیبایی و ارزشهای درونی نیز اشاره میکند و بر این باور است که هر چقدر هم اوضاع سخت باشد، باید به ارزشهای خود پایبند باشد.
شاعر در نهایت از گفتار کسی میگوید که مانند شهد شیرین و طعمی دلچسب در زندگیاش تأثیر میگذارد و از زیباییهای کلامش لذت میبرد. این نوع نگاه نشاندهنده تحمل و امید به زیباییهای زندگی نه چندان دور از ناامیدی است.
هوش مصنوعی: دل من اینقدر زار و نزار است به خاطر تقدیر ناخوشی که دارم. همانطور که شعلهی ضعیفی از یک مشعل، نتیجهی تنگی و محدودیت محیطیاش است.
هوش مصنوعی: باغ هیچگاه از حال و روز کسانی که از آن دور ماندهاند، بیخبر نیست؛ زیرا دیوار باغ برای پرندگان بدون بال و پر ترک و نواقصی دارد.
هوش مصنوعی: من که بر شمشیر تکیه زدهام، چگونه میتوانم حالم را تغییر دهم، در حالی که دنیا آن را به کسی میدهد که از راحتی و آسایش به دور است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر غمها و ناامیدیها به شدت آسیبدیده است و به همین دلیل، در دور و بر خود احساساتی عمیق و سنگین را مشاهده میکند. چشمان من همچون دهان یک اژدها، گویای افکار و رازهایی است که در درونم وجود دارد.
هوش مصنوعی: مینوشم چون موجی از حسرت که در دریای سراب غوطه ور است، از بیتوجهیهای خشک من، ترس دارم به آن آب حیات.
هوش مصنوعی: ما با وجود اینکه از دل سختیها و مشکلات گذر کردهایم، داشتن یک نشانهی ساده و معمولی مانند بوتهی خارا بر سرمان برای ما ارزشمندتر از صد نشان یا عنوان گرانبهاست.
هوش مصنوعی: سبزه و زنگاری که بر روی آیینهام نشسته، بهتر از کوه سنگینی است که خیرهکننده است.
هوش مصنوعی: من از تمام خوبیها و بدیهای زندگی بینیاز شدهام؛ به گونهای که وجودم به هیچ چیز جز خودم وابسته نیست و نیازی به اصلاح یا پاکیزگی ندارم.
هوش مصنوعی: آفتاب هر فردی از سمت شرق طلوع میکند و کسانی که پیروان حق هستند، در این میان تماشاچیان یا دنبالکنندگان بیپایهای به شمار میروند که فقط به ظاهر و بیرون نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: چرا هر قسمت از وجودم به درد و اندوهی نمیافتد؟ آیا شعلهی آتشین درد دل من در درونم خاموش شده است؟
هوش مصنوعی: چرا وقتی رنگ لباس ارغوانی نیست، داغ و سوزان باشد؟ لاله در پیراهنش از حسادت به زیبایی تو مانند آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: گفتهای تو به اندازهای شیرین و دلپذیر است که مانند شهدی خوشمزه میچکد. مانند طوطی که از زبانش سخنان زیبا میروید، کلام تو نیز زیبا و دلنشین است و همانند شکر به گوش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
[...]
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست
زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست
گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.